Posts for Tag : modal adverbial

۱۵•۴. Adverbials  0

The adverbial is the sentence constituent which concentrates the meaning of the statement in a particular direction.

Contents

a. Locative Adverbials

The locative adverbial determines the location where the sentence happens.

The following points are notable regarding the syntax of locative adverbials:

  1. Locative adverbials represent the upper or la‌teral surface of an entity in the shape of adpositional phrases with the preposition /bær/ بر (and in archaic idioms the preposition /æbær/ ابر or the circumpositions /bær ~ bær/ and /bæ/):

    بر فرازِ کوه آتش بر افروختند.

    این همه نقشِ عجب بر در و دیوارِ وجود

    هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    بر درِ کعبه سائلی دیدم

    که‌او همی گفت و می‌گرستی خوش

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    به ره بر یکی پیش‌م آمد جوان

    به تک در پِیَ‌ش گوسفندی دوان

    Saadi (12th and 13th Century AD)

  2. Locative adverbials represent the contact of the surface of two entities in the shape of adpositional phrases with the preposition /bæ/ به:

    او کفش‌هایِ سیاهی به پا و پیراهنِ سبزی به تن داشت.

  3. In other cases, locative adverbials are used in the shape of adpositional phrases with the preposition /dær/ در:

    کارتِ شناساییِ من در جیب‌م‌ست.

    در دل‌م احساسِ شادی می‌کنم.

    گل در بر و می در کف و معشوقه به کام‌ست

    سلطانِ جهان‌م به چنین روز غلام‌ست

    Hafez (14th Century AD)

    Also the preposition /ændær/ اندر, the preposition /bæ/ به, the postpositions /dær/ در and /ændær/ اندر and the circumpositions /dær ~ dær/, /bæ/ ~ dær/, /bæ ~ dærun/, /bæ ~ ændær/, /bæ ~ ændærun/ and /bær ~ ændær/ are applied in archaic idioms:

    اندر دلِ من هزار خورشید بتافت

    آخر به کمال ذرّه‌ای راه نیافت

    Avicenna (10th and 11th Century AD)

    طاعت‌ش موجبِ قربت‌ست و به شکر اندرش مزیدِ نعمت.

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    به بزم اندرون آفتابِ وفاست

    به رزم اندرون تیزچنگ‌اژدهاست

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    به آتش درون بر مثالِ سمندر

    به آب اندرون بر مثالِ نهنگان

    Rudaki (9th and 10th Century AD)

    شما را به دیده درون شرم نیست

    زِ راهِ خرد مهر و آزرم نیست

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    به دریا در منافع بی‌شمارست

    اگر خواهی سلامت، بر کنارست

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    گه ببینی خواب در خود را دو نیم

    تو درست‌ی چون بخیزی، نی سقیم

    Rumi (13th Century AD)

    سیاوخش‌ست پنداری میانِ شهر و کوی اندر

    فریدون‌ست پنداری میانِ دَرع و خوی اندر

    Daqiqi (10th Century AD)

    گردِ گلِ سرخ اندر خطی بکشیدی

    تا خلقِ جهان را بفکندی به خلالوش

    Rudaki (9th and 10th Century AD)

    سمن‌بر وِیس لرزان گشت چون بید

    چو در آبِ ر‌وان در عکسِ خورشید

    Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

    ایدر‌ست آن که همی خوانند او را طوبی

    ایدر‌ست آن که همی خوانند او را کوثر

    Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    نباید مر تو را مرزِ خراسان

    هم‌ایدر باش دل‌شاد و تن‌آسان!

    Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

  4. Locative adverbials can appear in the following cases as noun phrases (without adposition):
    • If the nucleus of a possessive genitive phrase shows a local relation to the modifier:

      او دیروز (به) پیشِ ما بود.

      او (بر) سرِ مزارِ پدرش ایستاده بود.

      گلدان (بر) رویِ میز ‌ست.

      (بر) بالای در سنگی به چشم می‌خورد.

      The nuclei /zir/ زیر, /kenɒr/ کنار, /ʤænb/ جنب, /ru be ru/ رو به رو, /næzdik/ نزدیک, /næzd/ نزد, /piʃ/ پیش, /bær/ بر, /moɣɒbel/ مقابل, /tæh/ ته, /miɒn/ میان, /dɒxel/ داخل, /poʃt/ پشت, /gerd/ گرد, /dævr/ دور, /pirɒmun/ پیرامون, /dærun/ درون, /ændærun/ اندرون, /birun/ بیرون, /pɒin/ پایین, /bɒlɒ/ بالا, /ru/ رو, /bær/ بر, /sær/ سر and (mainly in colloquial speech) /tu/ تو.

    • If noun phrases like /birun/ بیرون, /xɒreʤ/ خارج and /dur/ دور are attributed by origative adverbials ↓:

      خانه‌یِ ما (به) دور از تهران‌ست.

    • Determiner phrases with the determinative focus /ʤɒ/ جا or /ʤɒhɒ/ جاها, and if these noun phrases also appear in combination with differential pronouns:

      هر تابستان (در) این جا پنج نهال می‌کارد.

      یک جا در مرگِ پدر می‌گرید. جایِ دیگر به سوگِ یاران می‌نشینـد.

      Abdolhossein Zarrinkoob (20th Century AD)

    • The interrogative pronouns /koʤɒ/ کجا and /koʤɒhɒ/ کجاها.
    • The distributive pronoun /hær koʤɒ/ هر کجا (and in archaic idioms /koʤɒ/ کجا) as well as inexistential pronoun /hiʧ koʤɒ/ هیچ کجا:

      کجا گلی‌ست نشسته‌ست بلبلی بر او

      همی سراید شعر و همی نهد دستان

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    • One is confronted with other locative adverbials in the form of noun phrases, mainly in colloquial speech:

      پدرش (در) شیراز زندگی می‌کند.

      یک لیوانِ آب (به) دست‌ش بود.

      من فردا (در) خانه می‌مانم.

  5. In archaic idioms, some adverb phrases are used as locative adverbials (see 8•b.):

    چو هر دانشی که‌آنک اندوختند

    نخستین ورق زو در آموختند

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)


The locative adverbial can increase the count of dimensions by a new one in Indo-European languages (see 6•۶.):

حدودِ بخارا دوازده فرسنگ‌ست اندر دوازده فرسنگ.

From the book “Hodud Olalam” (۱۰th Century AD)

چنان که حکایت کنند گزی در گزی به یک دینارِ سرخ بر آمده است.

From the book “Modjmal Ottavarikh va alghesas” (۱۲th Century AD)

In addition, locative adverbials can represent the topic of a process:

در باره‌یِ جنگ بحث می‌کردند.

در زمینه‌یِ هنر کتابی نوشته.

در رفتنِ جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشمِ خویش‌تن دیدم که جان‌م می‌رود

Saadi (12th and 13th Century AD)

تدبیری دیگر ساختند در برانداختنِ خوارزم‌شاه.

Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

اندر عجم کسی بر نیامد که او را بزرگیِ آن بود پیش از یعقوب، که اندر او شعر گفتندی مگر حمزه بـنِ عبداللّه.

From the book “Tarikh Sistan” (۱۱th Century AD)

دارد سرِ ده تومان چانه می‌زند.

حرف بر سرِ چی‌ست؟ جنگ بر سرِ چی‌ست؟

Mohammad-Ali Eslami Nadushan (20th and 21st Century AD)

b. Temporative Adverbials

(See also 18•۴•a. Temporal Clauses.)

The temporative adverbial determines the temporal moment of the sentence.

This adverbial usually appears in the following forms:

قرارست (در) روزِ جمعه همگی به پارک برویم.

(در) هفته‌یِ پیش مهمانِ آن‌ها بودیم.

(در) سالِ ۱۳۶۵ مذاکراتِ رسمی انجام گرفت.

The following points are notable here:

  1. The temporative adverbial is applied in colloquial speech without the preposition /dær/ در.
  2. Some noun phrases like /em-ruz/ امروز, /di-ruz/ دیروز, /pæri-ruz/ پریروز, /færdɒ/ فردا, /pæs-færdɒ/ پس‌فردا, /em-ʃæb/ امشب, /em-sɒl/ امسال, /pɒr-sɒl/ پارسال as well as the interrogative pronouns /kæj/ کی and /kæjhɒ/ کی‌ها always appear as temporative adverbials without adposition:

    امروز که در دستِ توام مرحمتی کن!

    فردا که شدم خاک چه سود اشکِ ندامت؟!

    Hafez (14th Century AD)

  3. Temporative adverbials can be used for emphasis or differentiation in the form of adpositional phrases without the postposition /rɒ/ را (as well as with the preposition /mær/ مر or the circumposition /mær ~ rɒ/ in archaic idioms):

    شب‌ها را کار می‌کرد. (= روزها را کار نمی‌کرد.)

    ششم ماه را روی بر تافتند

    سویِ باده و بزم بشتافتند

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

  4. The prepositions /ændær/ اندر, /bæ/ به and /bær/ بر and /æbær/ ابر are also applied in the syntax of temporative adverbials in archaic idioms:

    دهقان به سحرگاهان که‌از خانه بر آید

    نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    بمرد اندر رمضان بر دویست و پنجاه و پنج.

    From the book “Modjmal Ottavarikh va alghesas” (۱۲th Century AD)

  5. Many adverb phrases (like /inæk/ اینک, /hæm-inæk/ هم‌اینک, /æknun/ اکنون, /hæm-æknun/ هم‌اکنون, /hɒlɒ/ حالا and /ælʔɒn/ الآن) are used as temporative adverbials (see 8•b.):

    ز صفِّ تفرقه بر خیز و بر صفِّ صفا بگذر

    که از رندانِ شاه‌آسا سپاه اندر سپاه اینک

    Khaqani (12th Century AD)

    هم‌اکنون بدین زور و این دست‌برد

    به خاک اندر آرد سرِ دیو گرد

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)


The temporative adverbial can refer to the duration of executing an action, if it appears with dynamic predicates:

به خانه باز رفت و سویِ وی در سه روز قریبِ پنجاه-شصت پیغام برفت.

Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

این کار در سال دو میلیون تومان سود می‌دهد.

در یک چشم‌به‌هم‌زدن فرار کرد.

او ماهی سه روز مرخصی دارد.

The following wording are usual in officialdom:

قول‌نامه باید ظرفِ یک هفته امضا شود.

راه‌پیمایی در عرضِ سه ساعت به پایان رسید.

However, the usage of modal adverbials ↓ is more usual to express duration.

c. Origative Adverbials

(See also 18•۴•b. Origative Clauses.)

The origative adverbial determines the (local or temporal) initial point or origin of the direction of a process.

Origative adverbials are normally used in the form of adpositional phrases with the presentation /æz/ از:

او از فردا سمتِ سرپرستیِ اداره را به عهده می‌گیرد.

من از دو سال پیش دنبالِ او می‌گشتم.

او از تهران رفت.

از این گوشه نمی‌توان چیزی دید.

از دیدگاهِ ما مسئله ساده‌تر حلّ می‌شود.

من از غرب می‌آیم.

از این زاویه به او شلّیک کرده‌اند.

In archaic idioms, the origative adverbial also appears with the preposition /ze/ زِ and the circumpositions /æz ~ rɒ/ and /ze ~ rɒ/:

همه موبدان را زِ لشکر بخواند

به چربی چه مایه سخن‌ها براند!

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

بماند از پیِ پاسخِ نامه را

بکشت آتشِ مردِ خودکامه را

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

Local origative adverbials are also applied in archaic idioms with the circumpositions /æz ~ ændær/ and /æz ~ dær/, whereas temporal origative adverbials are used with the circumposition /æz ~ færɒz/:

وز درخت اندر گواهی خواهد اوی

تو بدآن گاه از درخت اندر بگوی!

Rudaki (9th and 10th Century AD)

وآن که به شادی یکی قدح بخورد زوی

رنج نبیند از آن فراز و نه احزان

Rudaki (9th and 10th Century AD)

تا جهان بود از سرِ آدم فراز

کس نبود از راهِ دانش بی‌نیاز

Rudaki (9th and 10th Century AD)

گر نبودم به مرادِ دل او دیّ و پریر

به مرادِ دل او باشم از امروز فراز

Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)


If the origative adverbial is set directly in front of the directive ↓ or the limitative adverbial ↓, it can be used without adposition:

در به در به دنبالِ تو می‌گردد. = از در به در به دنبالِ تو می‌گردد.

سر تا پای‌ش گلی شده. = از سر تا پای‌ش گلی شده.

صبح تا شب کار می‌کند. = از صبح تا شب کار می‌کند.

پارسال تا امسال خیلی بزرگ شده. = از پارسال تا امسال خیلی بزرگ شده.

به مردیّ و رادی، به گنج و گهر

ستونِ کیان‌م پدر بر پدر

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)


The origative adverbial can also involve the following entities in Persian:

  1. A movement from one side to the other side of a certain entity:

    او از پل گذشت.

    مجبور شدم پایِ پیاده از رویِ آتش بپرم.

    کاغذ را از زیرِ در به دست‌ش رساندم.

  2. The material of which an item consists:

    از گل برایِ من مجسّمه‌ای ساخت.

    بر انگیخت رزمی چو بارنده‌میغ

    تگرگ‌ش زِ پیکان و باران زِ تیغ

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

  3. Subset:

    ایران از کشورهایِ آسیایی‌ست.

    از برنامه‌های‌ت بگو!

    از این حرف‌ها نزن!

    می بر آن ساعدش از ساتگنی سایه فکند

    گفتی از لاله پشیزستی بر ماهیِ شیم

    Maarufi (10th Century AD)

  4. Property:

    اگر کتاب‌ت پیدا نشد، از من را بر دار!

    ما به دنبالِ پولِ خودمان‌یم، از کسِ دیگری را نمی‌خواهیم.

    زمانه زِ ما نیست گر بنگری

    ندارد کسی آلتِ داوری

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    و سرایِ امام فاخر بـنِ معاذ و از پسرانِ وی بسوختند.

    From the book “Tarikh Sistan” (۱۱th Century AD)

    از توام، ای شهره‌قمر! در من و در خود بنگر!

    که‌از اثرِ خنده‌یِ تو گلشنِ خندنده شدم

    Rumi (13th Century AD)

  5. Reference of comparison based on elements included in the predicative complement:

    ماه از زمین کوچک‌ترست.

    فردا به باد کارِ صاحب از امروز

    چونان که امروز بهترست زِ دینه

    Suzani Samarqandi (12th Century AD)

    See also limitative adverbial ↓ regarding to this usage.

d. Directive Adverbials

The directive adverbial determines the destination or the direction towards the destination of a process.

One can detect major syntactical similarities between directive and locative adverbials in many Indo-European languages:

  1. Directive adverbials in the shape of adpositional phrases with the preposition /bær/ بر represent movements, which end on the upper or the lat‌eral surface of an entity:

    همه‌یِ کارها را بر دوشِ او نیاندازید!

    نظری بر او افکنـد.

    In archaic idioms, one can find such directive adverbials also with the preposition /æbær/ ابر as well as the circumpositions /bær ~ bær/ and /bæ/ (and occasionally the prepositions /bɒ/ با, /æbɒ/ ابا, /dær/ در and /ændær/ اندر):

    ای سلسله‌یِ مُشک فکنده به قمر بر!

    خندیده لبِ پرشکرِ تو به شکر بر

    Masud Saad Salman (11th and 12th Century AD)

    نهـاد افسرش بر سرِ خاک بر

    همی خواند نفرین به ضحّاک بر

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    عنان بگردانید و با پیل نشست.

    Ravandi (12th and 13th Century AD)

    بفرمود تا آن صله‌یِ گران را در پیل نهادند.

    Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

  2. In other cases, directive adverbials are used in the shape of adpositional phrases with the preposition /bæ/ به:

    او برایِ دیدنِ خویشاوندان‌ش به نایین رفت.

    کلاه‌ش را به پایین انداخت.

    همه‌یِ کارها را به دوشِ او نیاندازید!

    The following adpositions are also applied in archaic idioms:

    • The prepositions /dær/ در and /ændær/ اندر, the postpositions /dær/ در and /ændær/ اندر and the circumpositions /dær ~ dær/, /bæ ~ dær/, /bæ ~ dærun/, /bæ ~ ændær/) /bæ ~ ændærun/ and /bær ~ ændær/:

      خانه بپرداخت و هراسان و بی‌آرام در گوشه‌ای گریخت.

      From the book “ترجمه‌یِ تاریخِ یمینی” (۱۳th Century AD)

      نمودی چهره در آئینه تا سوزی دلِ زاهد

      به دل‌سوزی چرا در آب می‌رانی مسلمان را؟!

      Assefi (16th Century AD)

      همان خشم و پیکار باز آورد

      بدین غم تن اندر گداز آورد

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      این بگفت و گریه در شد های‌های

      اشک غلتـان بر رخِ او جای‌جای

      Rumi (13th Century AD)

      شنیده‌ام به حکایت که مردِ مشک‌فروش

      نهان کند جگرِ سوخته به مشک اندر

      Mu’izzi (11th and 12th Century AD)

      همه راستی کن!، که از راستی

      نیاید به کار اندرون کاستی

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      پوپک دیدم به حوالیِ سرخس

      بانگک بر برده بر ابر اندرا

      Rudaki (9th and 10th Century AD)

    • The prepositions /færɒ/ فرا, /fɒ/ فا, /hɒ/ ها and /zi/ زی:

      رفت و نهانی‌ش فرا خانه برد

      بَدره‌یِ دینار به صوفی سپرد

      Nazari Ghohestani (13th and 14th Century AD)

      وز آن جا سپه برد زی زنگبار

      بشد تا جزیری به دریا کنار

      Asadi Tusi (11th Century AD)

    • The prepositions /bɒz/ باز and /vɒ/ وا

      همی تا باز مرو آیی همه راه

      نیاسایی زِ رفتن گاه و بی‌گاه

      Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

      چو از خاور بر آمد ماهِ تابان

      شهنشه باز مرو آمد شتابان

      Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

      کبوتر چون پرید از پس چه نالی؟!

      که وا برج آید ار باشد حلالی

      Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

      که بسیار ناید برِ اندکی

      یکی وا سد آید، نه سد وا یکی

      Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

      رستمان را ترس و غم وا پیش برد

      هم زِ ترس آن بددل اندر خویش مرد

      Rumi (13th Century AD)

      Relicts of this from can also be occasionally found in modern idioms: باز پس کشیدن, وا پس رفتن

    • The prepositions /æz/ از and /ze/ زِ:

      فرسته چو از پیشِ ایوان رسید

      زمین بوسه داد، آفرین گسترید

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    • The prepositions /bɒ/ با and /æbɒ/ ابا:

      وی را مکرّم بداشت و با منصب و منزلتِ ارجمند برسانید.

      From the book “ترجمه‌یِ تاریخِ یمینی” (۱۳th Century AD)

  3. Directive adverbials can appear in the following cases as noun phrases (without adposition):
    • If the nucleus of a possessive genitive phrase shows a local relation to the modifier:

      او دیروز (به) پیشِ ما آمد.

      او (بر) سرِ مزارِ پدرش رفت.

      گلدان را (بر) رویِ میز نهـاد.

      (بر) بالای در سنگی کار گذاشتند.

      The nuclei /zir/ زیر, /kenɒr/ کنار, /ʤænb/ جنب, /ru be ru/ رو به رو, /næzdik/ نزدیک, /næzd/ نزد, /piʃ/ پیش, /bær/ بر, /moɣɒbel/ مقابل, /tæh/ ته, /miɒn/ میان, /dɒxel/ داخل, /poʃt/ پشت, /gerd/ گرد, /dævr/ دور, /pirɒmun/ پیرامون, /dærun/ درون, /ændærun/ اندرون, /birun/ بیرون, /pɒin/ پایین, /bɒlɒ/ بالا, /ru/ رو, /bær/ بر, /sær/ سر, /donbɒl/ دنبال and (mainly in colloquial speech) /tu/ تو.

    • Determiner phrases with the determinative focus /ʤɒ/ جا or /ʤɒhɒ/ جاها, and also if these noun phrases appear in combination with differential pronouns:

      یک جا /jek ʤɒ/، آن جا /ɒn ʤɒ/، این جا /in ʤɒ/، همان جا /hæm-ɒn ʤɒ/، همین جا /hæm-in ʤɒ/، جایِ دیگر /ʤɒ-je digær/

    • The interrogative pronouns /koʤɒ/ کجا and /koʤɒhɒ/ کجاها:

      هنر نمی‌خرد ایّام و بیش از این‌م نیست

      کجا روم به تجارت بدین کساد‌متاع؟!

      Hafez (14th Century AD)

    • The distributive pronoun /hær koʤɒ/ هر کجا (and in archaic idioms /koʤɒ/ کجا) as well as inexistential pronoun /hiʧ koʤɒ/ هیچ کجا:

      اجازت دهم تا هر کجا که خواهد رود.

      Nasrollah Monshi (12th Century AD)

    • If the directive adverbial is dislocated behind the predicate (see 15•d.):

      او برایِ دیدنِ خویشاوندان‌ش رفت نایین.

      کلاه‌ش را انداخت پایین.

      همه‌یِ کارها را نیاندازید گردنِ او!

      ده هزار طاقه از مستعملاتِ آن نواحی بدهند بیرون.

      Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

      داشتم سوارِ تاکسی می‌شدم تا بر گردم خانه.

      Jalal Al-e Ahmad (20th Century AD)

e. Limitative Adverbials

(See also 18•۴•c. Limitative Clauses.)

The limitative adverbial determines the (local or temporal) ending of a process. It is used in Persian in the shape of adpositional phrases with the preposition /tɒ/ تا:

او مرا تا خانه هم‌راهی کرد.

از تهران تا تبریز ۵ بار خواب‌ش برد.

بهمن تا چند وقت پیش خیلی به من اظهارِ ارادت می‌کرد.

تا فردا سر از کارِ او در می‌آوریم.

به نام و کنیت‌ت آراسته بادا

ستایش‌گاهِ شعر و خطبه تا حشر

Onsuri (10th and 11th Century AD)

از آن باغ تا جایِ پرمود شاه

تنِ بی‌سران بُد فتاده به راه

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

In this case, subordinate clauses can also be applied as adpositional focuses in Persian, like in many other Indo-European languages (see 18•۳•b. Subordinate Clauses in the Syntax of Temporal Limitative Adverbials):

چون به صحرایِ سلیمانی رسید

خاکِ آن ره جملـه زرِّ پخته دید

بر سرِ زر تا چهل فرسنگ راند

تا که زر را در نظر آبی نماند

Rumi (13th Century AD)

Locative and temporative adverbials (in the form of adpositional phrases with the preposition /bæ/ به) can also be used as adpositional focuses of limitative adverbials:

بدو گفت: «از ایدر برو تا به روم!

میاسای هیچ اندر آبادبوم!»

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

با چنان جان که هر دل‌ش مددی‌ست

از زمین تا به آسمان جسدی‌ست

Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

چه پدر تا به ابد باد وجودش جاوید

چه پسر تا به قیامت کرم‌ش جاویدان

Ghaani (19th Century AD)

خوش آن نگار شفایی که تا به روزِ جزا

جراحت‌ش به دلِ داغ، داغ می‌ماند

Shafaei Esfahani (17th Century AD)


In Persian, the limitative adverbial (like the origative adverbial) involves the reference of comparison based on elements included in the predicative complement, provided that the predicative complement is a comparative noun and the limitative adverbial is not placed directly after it:

این اتاق بزرگ‌ترست تا آن اتاق.

امروز خیلی بیشتر خسته شدم تا دیروز.

قطعات در ولایتی مثلِ ایران البتّه که ارزان‌ترست تا در اروپا و امریکا.

Jalal Al-e Ahmad (20th Century AD)

f. Imperfective Adverbials

The imperfective adverbial marks sentences in the imperfective. This grammatical aspect manifests itself semantically in the subtypes stative, iterative, habitual or progressive (see 13•۹.).

This adverbial appears in Persian with the following syntaxes:

  • As adverb phrase:
    1. /hæmvɒræ/ همواره and in archaic idioms /hæmvɒr/ هموار:

      جهان همواره گرد آمد بر او بر

      نه بر رامین، که بر دینار و گوهر

      Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

      و گر بیابد روزی هزار تنگ‌درم

      هزار و سد بدهد، کارش این بود هموار

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    2. /hæmɒræ/ هماره and in archaic idioms /hæmɒr/ همار and /hæmɒrɒ/ همارا:

      وین خیمه‌یِ کبود نبینند و این دو مرغ

      که‌ایشان هماره از پسِ دیگر همی پرند

      Nasir Khusraw (11th Century AD)

      گزیده‌چهارِ توست بدو درج‌ها نهان

      همارا به آخشیج، همارا به کارزار

      Rudaki (9th and 10th Century AD)

    3. In archaic idioms, also /hɒmvɒræ/ هامواره and /hɒmvɒr/ هاموار:

      و گر بی‌آسمان بودی ستاره

      فلک بی‌نور بودی هامواره

      Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

      برفتند گردن‌کشان هاموار

      به نزدیکِ مستظهرِ کام‌کار

      Zodjadji (12th and 13th Century AD)

    4. /hæmiʃæ/ همیشه:

      شنیدم که گشتاسپ را خویش بود

      پسر را همیشه بداندیش بود

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      خردمند گفت: «ای گران‌مایه شاه!

      همیشه به تو تازه بادا کلاه!»

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    5. In archaic idioms, /hæmi/ همی:

      این جا همی یکان و دوگان قرمطی کشد

      زینان به ری هزار بیاید به یک زمان

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

      همی در به در خشک‌نان باز جست

      مر او را همین پیشه بود از نخست

      Abu-Shakur Balkhi (10th Century AD)

    6. /mi/ می:

      و ما او را نهایتِ جسم نهادیم، که جسم بدو می سپری شود.

      Biruni (10th and 11th Century AD)

      کنون خورد باید میِ خوش‌گوار

      که می بویِ مشک آید از جویبار

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      خور و پوش و بخشای و راحت رسان!

      نگه می چه داری زِ بهرِ کسان؟!

      Saadi (12th and 13th Century AD)

      Nevertheless, this adverb is mainly grammaticalized and most speakers perceive it as proclitical constituent in the conjugation, to express the imperfective:

      ای غایب از نظر! به خدا می‌سپارم‌ت

      جان‌م بسوختیّ و به جان دوست دارم‌ت

      Hafez (14th Century AD)

      داشتم دلقی و سد عیبِ مرا می‌پوشید

      خرقه رهنِ می و مطرب شد و زنّار بماند

      Hafez (14th Century AD)

    7. /hæj/ هی:

      خیزید و یک قرابه مرا مِی بیاورید!

      هی من خورم شراب و شما هی بیاورید!

      Ghaani (19th Century AD)

    8. /hænuz/ هنوز:

      ندایِ عشقِ تو روزی در اندرون دادند

      فضایِ سینه‌یِ حافظ هنوز پر زِ صداست

      Hafez (14th Century AD)

    9. /hærgez/ هرگز, in archaic idioms /hærgiz/ هرگیز owing to metrical conformation /hægerz/ هگرز:

      به ایرانیان آفرین کرد و گفت

      که: «هرگز نماند هنر در نهفت»

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      چه گوئی که: «از همه حُرّان چون او بوده‌ست کس نیزا»؟!

      نه هست اکنون و نه باشد و نه بوده‌ست هرگیزا!

      Bahrami Sarakhsi (10th Century AD)

      بزرگیّ و نیکی نیابد هگرز

      کسی که‌او به بد بود هم‌داستان

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    10. In archaic idioms, the interrogative pronoun /ʧænd/ چند (see 7•۷•f.):

      در هوا چند معلّق زنی و جلوه کنی؟

      ای کبوتر نگران باش! که شاهین آمد

      Hafez (14th Century AD)

  • The partitive genitive phrase /hæmæ-æʃ/ همه‌اش (= [NP[Nassociative pronoun /hæmæ/] [Npossessive pronoun /-ʃ/]]):

    همه‌اش باران می‌بارد.

  • Distributive determiner phrases with temporal determinative focuses (see 7•۸•a.):

    او هر روز یک نانِ سنگک می‌خرد می‌برد خانه.

    همه شب در این امیدم که نسیمِ صبح‌گاهی

    به پیامِ آشنایی بنوازد آشنا را

    Hafez (14th Century AD)

    Also modal adverbials ↓ generated from such distributive determiner phrases and the suffix /-æ/ are used semantically as imperfective adverbials:

    همه‌ساله بختِ تو پیروز باد!

    شبانِ سیه بر تو چون روز باد!

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

  • Adjectival phrases like /pæjvæstæ/ پیوستـه and /modɒm/ مدام:

    این خانه که پیوستـه در او بانـگِ چغانه‌ست

    از خواجه بپرسید که: «این خانه چه خانه‌ست؟!»

    Rumi (13th Century AD)

    مدام‌م مست می‌دارد نسیمِ جعدِ گیسوی‌ت

    خراب‌م می‌کند هر دم فریبِ چشمِ جادوی‌ت

    Hafez (14th Century AD)

g. Quantificative Adverbials

The quantificative adverbial determines the degree or quantity of a process or a situation. This adverbial is often used as measure word numerals (noun phrase without adposition):

  • Temporal quantificative adverbial:

    من سه ساعت با او حرف زدم. (durative lexical aspect)

    برادرم ماه‌ها رویِ این برنامه کار کرده. (durative lexical aspect)

    او دو سال هم‌سایه‌یِ ما بود. (stative lexical aspect)

    امّا ناظم یک هفته‌یِ تمام مثلِ سگ بود. (stative lexical aspect)

    Jalal Al-e Ahmad (20th Century AD)

  • Local quantificative adverbial:

    ده کیلومتر راه رفت.

  • Gradual quantificative adverbial:

    زیاد به او نزدیک نشو!

    پس از مرگِ پدرش بسیار گریست.

  • Valuative quantificative adverbial:

    کتاب را دو تومان فروخت.

The following points are notable here:

  1. Temporal quantificative adverbials can occur in the shape of possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /bærɒ/ برا with punctual predicates:

    من شما را پنج روز تنها می‌گذارم. = من شما را برایِ پنج روز تنها می‌گذارم.

    If the adverb /hæmiʃæ/ is used as a temporal quantificative adverbial, it must always be applied in this shape:

    ما او را برایِ همیشه از دست داده‌ایم.

  2. In archaic idioms, local quantificative adverbials also occured in the shape of adpositional phrases with the preposition /bæ/ به and the prepositions /bær/ بر and /æbær/ ابر:

    هر که او گامی از تو دور شود

    تو از او دور شو به سد فرسنگ!

    Nasir Khusraw (11th Century AD)

    سه شهرند بر کرانه‌یِ رودِ چاچ نهاده، از خوارزم بر ده منزل.

    From the book “Hodud Olalam” (۱۰th Century AD)

  3. Valuative quantificative adverbials can also be applied as adpositional phrases with the preposition /bæ/ به:

    کتاب را به دو تومان فروخت.

    آسمان گو: «مفروش این عظمت! که‌اندر عشق

    خرمنِ مه به جوئی، خوشه‌یِ پروین به دو جو

    Hafez (14th Century AD)

h. Modal Adverbials

The modal adverbial represents the way of performing the process of the predicate.

The following syntactical points are notable regarding these adverbials:

  1. If a nomen actionis is applied as a modal adverbial, it appears as an adpositional phrase with the preposition /bɒ/ با or /bæ/ به:

    در را با ناراحتی باز کرد.

    به آرامی دست‌ش را در جیب‌ش کرد.

    گرامی خرامید با خشمِ تیز

    دل از کینه‌یِ خستگان پُرسِتیز

    Daqiqi (10th Century AD)

    In archaic idioms, one can also be confronted with adpositional phrases with the prepositions /æz/ از, /ze/ زِ or /æbɒ/ ابا in this role:

    یک غریبی خانه می‌جست از شتاب

    دوستی بردش سویِ خانه‌ی خراب

    Rumi (13th Century AD)

  2. Adjectival phrases are used as modal adverbials without having any adposition:

    پیاده تا خانه دوید.

    خندان رو به من کرد.

    ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز

    گفنم: «این فتنه‌ست، خواب‌ش برده به!»

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    The following adjectival phrases have a special position, normally appearing only as modal adverbials:

    • Exocentric qualitative genitive phrases (see 10•۱•d.):

      پایِ برهنـه دمِ در آمد.

      از نشست دستِ خالی بر گشتم.

    • Modal adverbials coming from foreign languages: /ettefɒɣæn/ اتّفاقاً, /ʃædidæn/ شدیداً
    • By means of the suffix /-æk/ (see 20•b.):

      چو موی از سرِ مرزبان باز کرد

      بدو مرزبان نرمک آواز کرد

      Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

    • Copulative composition of an adjectival phrase with itself, if the action is carried out step-by-step or continuously: /kæm-kæm/ کم‌کم, /jævɒʃ-jævɒʃ/ یواش‌یواش

      ملائکه دوان‌دوان خود را به مکانِ مقرّر رساندند.

      Mohammad-Ali Jamalzadeh (19th and 20th Century AD)

      Such copulative compounds also often appear with the suffix /-æk/: /nærm-nærmæk/ نرم‌نرمک

      If the conjunct ends with the /-ɒn/ (see 20•d.), this suffix can be deleted from the first adjectival phrase: /læng-længɒn/ لنگ‌لنگان

      گر نمودی عیبِ آن کار او تو را

      کس نبردی کش‌کشان آن سو تو را

      Rumi (13th Century AD)

    • Adjectivized distributive numerals, to express the arrangement in groups:

      دانش‌جویان چهارتاچهارتا واردِ اتاق شدند.

      این زمان پنج‌پنج می‌گیرد

      چون شده عابد و مسلمانا

      Obeid Zakani (14th Century AD)

  3. To express the similarity of the way executing the action, modal adverbials are used in the shape of adpositional phrases with the prepositions /ʧo/ چو and /ʧon/ (/ʧun/) چون and their Intensive Forms /hæm-ʧo/ هم‌چو and /hæm-ʧon/ (/hæm-ʧun/) هم‌چون:

    سالارِ سپاهان چو ملک شد به سپاهان

    بر شد به هوا هم‌چو یکی مرغِ هوایی

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    چو کاس‌موی گیاهانِ او برهنـه ز برگ

    چو شاخِ بید درختانِ او تهی از بار

    Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    یاری گزیدم از همه مردم پری‌نژاد

    زآن شد به پیشِ چشمِ من امروز چون پری

    Daqiqi (10th Century AD)

    خندد همی باغ چون رویِ دل‌بر

    ببوید همی خاک چون مشکِ اذفر

    Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

    هم‌چو گل‌برگِ طری هست وجودِ تو لطیف

    هم‌چو سروِ چمنِ خلد سراپایِ تو خوش

    Hafez (14th Century AD)

    آبی چو من مگر زِ غمِ عشق زرد گشت

    وز شاخ هم‌چو چوک بیاویخت خویش‌تن

    Bahrami Sarakhsi (10th Century AD)

    دگر با ما مگو ای بادِ گل‌بوی

    که هم‌چون بلبل‌م دیوانه کردی

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    بیش‌بین چون کرکس و جولان‌کننده چون عقاب

    راهوار ایدون چو کبک و راست‌رو هم‌چون کلنگ

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    هر که بگویدت: «زِ مَه ابر چگونه وا شود؟»

    باز گشا گره‌گره بنـدِ قبا که: «هم‌چون این

    Rumi (13th Century AD)

    چنان بود پدری که‌ش چنین بود پسری

    چنان بود صدفی که‌ش چنین بود گوهر

    Onsuri (10th and 11th Century AD)

    چنان نماید شمشیرِ خسروان آثار

    چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

    Onsuri (10th and 11th Century AD)

    خدایِ عرش جهان را چنین نهـاد نهـاد

    که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد

    Rudaki (9th and 10th Century AD)

    مرا تنها پیش خواند و سخت نزدیکم داشت، چنان که به همه روزگار چنان نزدیک نداشته بود.

    Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

    چونان‌ش به سختی همی کشیدم

    چون مور که گندم کشد به خانه

    Manteghi Razi (10th Century AD)

    جهان این‌ست و چونین بود تا بود

    و هم‌چونین بود اینند بارا

    Rudaki (9th and 10th Century AD)

    القصّه چو قصّه این چنین‌ست

    پندار که سرکه انگبین‌ست

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

    بپوشید روی‌ش به دیبایِ چین

    که مرگِ بزرگان بود هم‌چنین

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    In this case, subordinate clauses can also be applied as adpositional focuses in archaic idioms (see 18•۳•c. Subordinate Clauses in the Syntax of Modal Adverbials):

    زِ ناگه بارِ پیری بر من افتاد

    چو بر خفته فتد ناگه کرنجو

    Faralavi (10th Century AD)

    رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی

    تیز رانده به شتاب از رهِ دول‌آب همی

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    یکی آلوده‌کس باشد که شهری را بیالاید

    چو از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن

    Rudaki (9th and 10th Century AD)

    Possessive genitive phrases, whose nuclei are nouns like /mɒnænd/ مانند, /hæmɒnænd/ همانند and /mesl/ مثل, can be applied for this aim without an adposition, or otherwise in the shape of adpositional phrases with the preposition /bæ/ به:

    من تا حالا آدمی (به) مانندِ او ندیده بودم.

    او را مثلِ مرغ سر بریدند.

  4. The following adverb phrases can be applied in archaic idioms as modal adverbials (see 8•d.):
    • /idun/ ایدون and /ɒndun/ آندون:

      ایدون که می‌نماید در روزگار حسن‌ت

      بس فتنه‌ها بر آید تو فتنه از که داری

      Saadi (12th and 13th Century AD)

      من ایدون شنیدم که جایِ مَهی

      همی مردمِ ناسزا را دهی

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    • The intensive form /hæm-idun/ هم‌ایدون:

      نه آشوبِ گیتی به هنگامِ توست

      که تا بُد هم‌ایدون بُدی از نخست

      Asadi Tusi (11th Century AD)

    • The interrogative pronoun /ʧun/ چون (see 7•۷•g.):

      زِ گریه مردمِ چشم‌م نشسته در خون‌ست

      ببین که در طلب‌ت حـالِ مردمان چون‌ست

      Hafez (14th Century AD)

    Only the adverb /bɒz/ باز is also present in modern idioms:

    باز فرو ریخت عشق از در و دیوارِ من

    باز ببرّید بنـد اشترِ کین‌دارِ من

    Rumi (13th Century AD)


A group of adjectival modal adverbials are generated from noun phrases with the following patterns, to induce the meaning “according to the kind of …”:

  1. With the suffix /-æ/, after consonants (see 20•a.):

    دوباره به بـن‌بست رسیدیم.

    Such noun phrases are often pluralized by means of the inflectional suffix /-ɒn/:

    او به من دوستانه پاسخ داد.

  2. With the suffix /-i/, mainly after vowels (see 20•e.):

    دوتایی سری به او زدیم.


The modal adverbial can refer to the duration of executing an action, if it appears with dynamic predicates:

کار را ده‌دقیقه‌ای تمام کرد.

طّیِ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر

که این طفل یک‌شبه رهِ سدساله می‌رود

Hafez (14th Century AD)

او سالانه ۵۰ قرارداد می‌بندد.

i. Instrumental Adverbials

The instrumental adverbial represents the medium of a process. It appears in the following forms:

  1. If instrumental adverbials represent mediums required for a process, they are used in the shape of adpositional phrases with the prepositions /bɒ/ با (in archaic idioms /æbɒ/ ابا) or /bæ/ به:

    غذا را با قاشق بخور!

    به (با) یاریِ دوستان توانستیم کار را به آخر برسانیم.

    به (با) نامِ خدا (آغاز می‌کنم).

    همه شب در این امیدم که نسیمِ صبح‌گاهی

    به پیامِ آشنایی بنوازد آشنا را

    Hafez (14th Century AD)

    به خلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر

    به دام و دانه نگیرند مرغِ دانا را

    Hafez (14th Century AD)

    پرس‌پرسان می‌کشیدش تا به صدر

    گفت: «گنجی یافتم آخر به صبر»

    Rumi (13th Century AD)

    The preposition /bæ/ به is in this position in modern idioms relatively rare. However, the instrumental adverbial always appears with this preposition if the sentence expresses a contamination:

    جامه‌اش را به خاک آلود.

    کاغذ را به رنگ آغشت.

    مردمِ چشم‌م به خون آغشته شد

    در کجا این ظلم بر انسان کنند؟!

    Hafez (14th Century AD)

  2. If instrumental adverbials represent mediums not required for a process, they are used in the shape of adpositional phrases with the preposition /bi/ بی (in archaic idioms /æbeː/ ابی) or /bedune/ بدونِ:

    من می‌توانم این پیچ را بدونِ آچار (بی آچار) باز کنم.

    همه زار با شاه گریان شدند

    ابی آتش از درد بریان شدند

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    مغنّی! مدار از غنا دست باز!

    که این کار بی ساز نآید به ساز

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

j. Comitative Adverbials

(See also 19•a. Transformation of Adverbials to Adjectives.)

The comitative adverbial refers to the entity executing the action together with the subject. It appears in the following forms:

  1. If the comitative adverbial accompanies the subject, it is used in the shape of adpositional phrases with the prepositions /bɒ/ با (in archaic idioms /æbɒ/ ابا):

    او با من آمده است.

    ز بهرِ طلایه یکی کینه‌توز

    فرستاد با لشکری رزم‌یوز

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    سویِ شاهِ هپتال شد ناگهان

    ابا لشکر و گنج و چندی مهان

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    Possessive genitive phrases, whose nucleus is the nominalized adjective /hæmrɒh/ هم‌راه, can become comitative adverbs without an adposition or with the preposition /bæ/ به:

    دو چمدان (به) هم‌راهِ خودت ببر!

    In addition, this noun can become attributed by a junctive object, to be used as a comitative adverbial:

    او هم‌راه با خود سه نفرِ دیگر را هم آورد.

  2. If comitative adverbials involve refusing to accompany, they are used in the shape of adpositional phrases with the preposition /bi/ بی (in archaic idioms /æbeː/ ابی) or /bedune/ بدونِ:

    خجالت می‌کشم بدونِ برادرم به مهمانی بروم.

    رفته بود بهرام را بیاورد، ولی بی بهرام بر گشته.

    بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود

    داغِ تو دارد این دل‌م، جایِ دگر نمی‌شود

    Rumi (13th Century AD)

    ابی تو مبادا جهان یک زمان!

    نه اورنگِ شاهی، نه تاجِ کیان

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    رولوسیون بدونِ اولوسیون یک چیزی‌ست که خیالِ آن هم نمی‌تواند در کلّه داخل شود.

    Mohammad-Ali Jamalzadeh (19th and 20th Century AD)

k. Causal Adverbials

(See also 17•e. Causal Coordination and 18•۴•d. Causal Clauses.)

The causal adverbial represents an entity which caused or causes a process.

  • This adverbial normally appears in the shape of an adpositional phrase with the preposition /æz/ از (and in archaic idioms the preposition /ze/ زِ or the circumpositions /æz ~ rɒ/ and /ze ~ rɒ/):

    از خوش‌حالی دست و پای‌ش را گم کرد.

    همه‌یِ برگ‌های‌ش از بی‌آبی زرد شده.

    دل‌م از واسطه‌یِ دوریِ دل‌بر بگداخت

    جان‌م از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت

    Hafez (14th Century AD)

    از قضا را بود عالی‌منظری

    بر سرِ منظر نشسته دختری

    Attar Nishapuri (12th and 13th Century AD)

    The following points are notable here:

    1. These ciscumpositions can also generate causal adverbials from the interrogative pronoun /ʧe/ چه in archaic idioms:

      از چرا ترسد ای شگفت از باد

      چو نترسد همی رز از رزبان؟!

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

      گر چه اندوهِ تو و بیمِ تو از کاستن‌ست

      ای فزوده! ز چرا چاره نیابی تو زِ کاست

      Nasir Khusraw (11th Century AD)

      However, the grammaticalized adpositional phrase /ʧe-rɒ/ چرا (= [PP[NPinterrogative pronoun /ʧe/ چه] [Ppostposition /rɒ/ را]], see 7•۷•a) is also used in modern idioms as a causal adverbial.

    2. As a sign of iteration or constancy, the adpositional focus of such causal adverbials can be used in form of a determiner phrase with the determiner /bæs/ بس:

      که ترسم مریم از بس ناشکیبی

      چو عیسا بر کشد خود را صلیبی

      Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

      چو بشنید این سخن ویسه ز مادر

      شد از بس شرم روی‌ش چون معصفر

      Fakhroddin Asad Gorgani (11th Century AD)

      دست و کفِّ پایِ پیران پر کلخج

      ریشِ پیران زرد از بس دودِ نخج

      Tayyan (10th Century AD)

      زِ بس غارت و کشتن و تاختن

      سر از بادِ توران برافراختن

      Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

      و پیغامبرِ ما علیه السّلام او را خطیبِ پیغامبران‌ش خواند، از بس سخنانِ بلیغ و موعظت که قومِ خویش را گفتی.

      From the book “Modjmal Ottavarikh va alghesas” (۱۲th Century AD)

      زِ بس عطا که دهد، هر که زو عطا بستد

      گمان برد که مر او را شریک و برخوارست

      Farrukhi Sistani (10th and 11th Century AD)

      In this case, subordinate clauses can also be applied as determinative focuses in Persian (see 18•۳•d. Subordinate Clauses in the Syntax of Causal Adverbials):

      از بس که بیازرد دلِ دشمن و دوست

      گویی به گناه مسخ کردندش پوست

      Saadi (12th and 13th Century AD)

  • The adverb /pæs/ پس is also applied as a causal adverbial:

    به موجبِ آن که انجامِ کارها معلـوم نیست و رایِ همگان در مشیّت‌ست که صواب آید یا خطا. پس موافقتِ رایِ مَلِک اولاترست.

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    بفرمود پس تا منوچهر شاه

    نشست از برِ تختِ زر با کلاه

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    بدیشان چنین گفت پس پیل‌تن

    که: «با هم چه گفتید از من سخن؟»

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

  • Also the adverb /hæm/ هم can be used as causal adverbial in colloquial speech. In this case, the causal adverbial appears as the second sentence constituent:

    آدم نافرمانی کرد، خدا هم او را از بهشت بیرون انداخت.


It can be noted in Persian that the following adverbials can act semantically as causal adverbials:

  1. Instrumental adverbials (normally with explicative genitive phrases, the nuclei of which are nouns like /ellæt/ علّت, /sæbæb/ سبـب or /xɒter/ خاطر):

    به علّتِ مخالفت با دولت از کار بی‌کار شد.

    بدین سبـب با او می‌ستیزیم که چشمِ طمع به سرزمینِ ما دوخته.

    با یکی از هم‌گنان با سببـی از اسباب خصومت آغاز نهـاد.

    From the book “ترجمه‌یِ تاریخِ یمینی” (۱۳th Century AD)

  2. Final adverbials ↓, mainly in archaic idioms:

    بر پایِ باز بنـد نه بهرِ مذلّت‌ست

    تاج از پیِ شرف نبود بر سرِ خروس

    Ebn-e Yamin (13th and 14th Century AD)

    و زنان از بهرِ درد و آماسِ رحم پنبه بدآن تر کنند و بر گیرند، عظیم سود کند.

    Omar Khayyam (11th and 12th Century AD)

    از برایِ یک بلی که‌اندر ازل گفته است جان

    تا ابد اندر دهد مردِ بلی تن در بلا

    Sanai (11th and 12th Century AD)

l. Final Adverbials

(See also 18•۴•e. Final Clauses.)

The final adverbial refers to the intention of the action. It appears in the following syntactical forms:

  1. Possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /bæhr/ بهر or its allomorph [bærɒ] برا:

    برایِ مبارزه با بی‌سوادی به پا خیزیم!

    Such possessive genitive phrases can also appear in archaic idioms as adpositional focuses of the prepositions /æz/ از and /ze/ زِ or the circumpositions /æz ~ rɒ/ and /ze ~ rɒ/:

    من این جا نه از بهرِ جنگ آمدم

    پیِ پوزش و نام و ننگ آمدم

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    گفت: «به خدای که از بهرِ دین را بود.»

    Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

    رسمِ ناخفتن به روزست و من از بهرِ تو را

    بی‌وسن باشم همه شب، روز باشم باوسن

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    بندیش که کردگارِ گیتی

    از بهرِ چه آوریدت ایدر

    Nasir Khusraw (11th Century AD)

    نه هم‌چو دیگ سیه‌رو شوم زِ بهر شکم

    نه دست کفچه کنم از برایِ کاسه‌یِ آش

    Ebn-e Yamin (13th and 14th Century AD)

  2. In colloquial speech, explicative genitive phrases whose nucleus is the noun /vɒse/ واسه (as the outcome of elision from the noun /vɒsetæ/ واسطه):

    واسه‌یِ ترساندن‌ش همه کار می‌کند.

  3. Also in colloquial speech possessive genitive phrases, whose nucleus is the noun /mæhz/ محض:

    محضِ رضایِ خدا دست از سرم بر دارید!

  4. In archaic idioms, also adpositional phrases with the following adpositions:

It can be noted in Persian that instrumental adverbials can act semantically as final adverbials (normally with Genitive phrases, whose nuclei are nouns like /hædæf/ هدف, /mæɣsud/ مقصود or /omid/ (/ommid/) امید):

به این هدف حاضر شدند از بخشی از ادّعاهایِ خود صرفِ نظر کنند.


The final adverbial can also refer to the entity which benefits from the action:

پیراهنی برایِ خودش دوخت.

سد اشتر بُد از بهرِ رامشگران

همه بر سران افسرانِ گران

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

This case can be noted in archaic idioms in the case of conjuring:

خدای را به می‌م شست‌شویِ خرقه کنید!

که من نمی‌شنوم بویِ خیر از این اوضاع

Hafez (14th Century AD)

m. Exceptional Adverbials

The exceptional adverbial represents the subset of the superset that the predicate is not valid for.

This adverbial appears in very varied syntactical forms in Persian:

  • As adpositional phrases with the prepositions مگر and /ellɒ/ الاّ:

    پزشکان بماندند حیران در این

    مگر فیلسوفی زِ یونان‌زمین

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    جان جامه نپوشد مگر از بافته حکمت

    مر حکمت را معنی پودست و سخن تار

    Nasir Khusraw (11th Century AD)

    کارش الاّ می و شکار نبود

    با دگر کارهاش کار نبود

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

    اگر پهلوان‌یّ و گر تیغ‌زن

    نخواهی به در بردن الاّ کفن

    Saadi (12th and 13th Century AD)

  • With the word /ʤoz/ جز.

    Examining related languages, various experts advance the assumption that /ʤoz/ جز is generated in Persian from /ʤodɒ æz/ جدا از by means of elision:

    تیز شد عشق و در دل‌ش پیچید

    جز غریو و غرنگ نبسیجید

    Onsuri (10th and 11th Century AD)

    مرا از تو فرخنج جز درد نیست

    چو من سوخته در جهان مرد نیست

    Asadi Tusi (11th Century AD)

    However, /ʤoz/ جز is grammaticalized in Persian so deeply that it can be understood as a noun phrase and attributed in turn by an origative adverbial:

    بدین دوده اکنون کدام‌ست مه

    جز از تو پسندیده و روزبه؟!

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    گمان مبر که مرا بی تو جایِ هال بود

    جز از تو دوست گَرَم خونِ من حلال بود

    Daqiqi (10th Century AD)

    Such exceptional adverbials can appear in addition with the preposition /be/ به:

    نفرمود ما را به جز راستی

    که دیو آورد کژّی و کاستی

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    سپهبد چه شادان بدی چه دژم

    به جز با سیاوش نبودی به هم

    همی نالد از مرگِ اسفندیار

    ندارد به جز ناله زو یادگار

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    شاهی که بر او هیچ ملک چیر نباشد

    شاهی که شکارش به جز از شیر نباشد

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

    به جز از تاک که شد محترم از حرمتِ می

    زادگان را همه فخر و شرف از اجدادست

    Yaghma (18th and 19th Century AD)

    به جز از علی که گوید به پسر که: «قاتلِ من

    چو اسیرِ توست، اکنون به اسیر کن مدارا!»؟!

    Mohammad-Hossein Shahriar (20th Century AD)

  • With the nominal differential pronoun /ɣæjr/ غیر. In this case, the differential reference has to attribute this pronoun in one of these ways:
    1. As modifier of possessive genitive:

      طرفه کورِ دوربینِ تیزچشم

      لیک از اشتر نبیند غیرِ پشم

      Rumi (13th Century AD)

      غیرِ نطق و غیرِ ایماء و سجل

      سدهزاران ترجمان خیزد زِ دل

      Rumi (13th Century AD)

      بر دامن‌ش نه غیرِ غرض چیزی

      هم پود از غرض همه هم تارش

      Nasir Khusraw (11th Century AD)

    2. As origative adverbial:

      من رهی را از جفایِ دشمنِ اولادِ تو

      خواب‌گاه و جای غیر از دره و کهسار نیست

      Nasir Khusraw (11th Century AD)

      سعدیا! غیر از تحمّل چاره نیست

      هر ستم که‌آن دوست بر ما می‌کند

      Saadi (12th and 13th Century AD)

    Such exceptional adverbials can also appear with the preposition /be/ به:

    سخن بگوی! که بیگانه پیش ما کس نیست

    به غیرِ شمع، و همین ساعت‌ش زبان ببرم

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    به غیرِ شهدِ سکوت آن کدام شیرین‌ست

    که از حلاوتِ آن لب به یک‌دگر چسبد؟!

    Saeb Tabrizi (17th Century AD)

    نمِ چشم آب‌رویِ من ببرد از بس که می‌گریم

    چرا گریم؟! که‌از آن حاصل به غیر از نم نمی‌بینم

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    هر کسی را سرِ چیزی و تمنّایِ کسی‌ست

    ما به غیر از تو نداریم تمنّایِ دگر

    Saadi (12th and 13th Century AD)


It can be noted in Persian that instrumental adverbials can act semantically as exceptional adverbial, with Genitive phrases, whose nucleus is the noun /estesnɒ/ استثنا:

همه‌یِ کارمندان به استثنایِ من زیرِ کاغذ را امضا کردند.

n. Conditional Adverbials

(See also 18•۴•f. Conditional Clauses.)

The conditional adverbial represents the condition for the validity of the predicate.

Locative adverbials (normally with explicative genitive phrases, the nuclei of which are /suræt/ صورت, /hɒlæt/ حالت etc) can act in Persian as conditional adverbials:

در صورتِ تمایل می‌توانید به ما بپیوندید.

اتم‌ها در این حالت از هم دور می‌شوند.

o. Concessive Adverbials

(See also 18•۴•g. Concessive Clauses.)

The concessive adverbial indicates, that, although a case may diverge from the topic of the predicate, this does not influence the predicate concerning its validity.

This adverbial is used in the following syntactical shapes:

  1. In the shape of adpositional phrase with the preposition /bɒ/ با (and in archaic idioms /æbɒ/ ابا):

    با همه‌یِ دورنگی‌ت دوست‌ت دارم.

    من با این همه حاضر به این کار نیستم.

    با وجود سختی‌هایِ فراوان دست از کار نکشید.

    با این همه نگشتی هرگز فریفته

    چون دیگران به گربه در انبانِ روزگار

    Anvari (12th Century AD)

  2. The following adverbs appear as concessive adverbials in Persian (see 17•c.):
    • The adverb /lik/ لیک (in pursuance of Ali-Akbar Dehkhoda, this adverb has its roots in the Old Persian /beːk/):

      این همه گفتیم، لیک اندر بسیچ

      بی عنایاتِ خدا هیچ‌یم، هیچ

      Rumi (13th Century AD)

      This concessive adverbial appears in Arabic in the forms /lijkin/ لیکن and /laakinna/ لکنّ. These variants are also used in Persian (with the pronunciations /liken/ and /lɒken/):

      نی از پیِ آن که صلت آریم

      لیکن زِ پی بازپس هجـا را»

      Suzani Samarqandi (12th Century AD)

      As the examples above show, the adversative coordination is used asyndetically. Nevertheless, it had been also applied basically syndetically, but the conjunction has been grammaticalized and is felt as a component of the concessive adverbial:

      تو را کامـل همی دیدم به هر کار

      ولیکن نیستی در عشق کامـل

      Manuchehri (10th and 11th Century AD)

      روی زمین را تو نقاب‌ی، ولیک

      ایشان را نیست نقاب‌ت نقاب

      Nasir Khusraw (11th Century AD)

      Finally, the most popular concessive adverbial in Persian (the adverb /væli/ ولی) has been generated from ولیک by the loss of the consonant /k/:

      راستی خاتمِ فیروزه‌یِ بواسحاقی

      خوش درخشید، ولی دولتِ مستعجل بود

      Hafez (14th Century AD)

    • Another Arabic concessive adverbial being used in Persian, is /ammaa/ امّا (in Persian with the pronunciation /æmmɒ/):

      نشاید خون سعدی را به باطل ریختن، امّا

      بیا سهل‌ست، اگر داری به خطِّ خویش فرمانی

      Saadi (12th and 13th Century AD)

p. Auctorial Adverbials

The auctorial adverbial is used with passive predicates, and represents an entity which subjects the subject to the process of the predicate (see 13•۴.). In Persian, this adverbial occurs with several syntaxes, for example in the following:

  • Explicative genitive phrases whose nucleus is the noun /tævæssot/ توسّط.
  • Instrumental adverbials with explicative genitive phrases whose nucleus is the noun /væsilæ/ وسیله.
  • Instrumental adverbials with possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /dæst/ دست.
  • Origative adverbials with possessive genitive phrases whose nucleus is the noun /su/ سو or /suj/ سوی.

q. Accentual Adverbials

The accentual adverbial is used to stress the sentence.

The following adverb phrases appear in Persian as accentual adverbials:

  1. The adverb /digær/ دیگر is placed at the end of the sentence as accentual adverbial:

    بیا دیگر!

    بیدار شو دیگر!

    راست می‌گوید دیگر!

  2. The adverb /ke/ که is placed after the first sentence constituent as accentual adverbial:

    من که نمی‌توانم بروم.

    دو تا عکس را که داده‌ای، حالا باید بقیّه‌یِ پرونده را تکمیل کنی.

    As sign of protest, this adverb can be set after the first sentence constituent, at the end of the sentence or in both positions:

    ما که از دستِ کارهایِ تو مردیم!

    ما از دستِ کارهایِ تو مردیم که!

    ما که از دستِ کارهایِ تو مردیم که!

  3. The adverbs /ɒri/ آری and /ɒre/ آره:

    حُسن‌ت به اتّفاقِ ملاحت جهان گرفت

    آری به اتّفاق جهان می‌توان گرفت

    Hafez (14th Century AD)

  4. The adverb phrases /bæli/ بلی, /bæle/ بله and /ælbættæ/ البتّه form Arabic origin:

    گنه از بنده و بخشیدنِ عصیان با توست

    بله ستّار، که ستّاری رندان با توست

    Mir Nejat Esfahani (17th and 18th Century AD)

    از برایِ یک بلی که‌اندر ازل گفته است جان

    تا ابد اندر دهد مردِ بلی تن در بلا

    Sanai (11th and 12th Century AD)

    هر چند که می‌گفتند که: «تو را چه بوده است و چه می‌بینی؟» البتّه جواب نداد.

    From the book “Modjmal Ottavarikh va alghesas” (۱۲th Century AD)

  5. The following accentual adverbials can be noted in archaic idioms:
    • The enclitical adverb /-ɒ/ (mostly with imperative and optative verb phrases):

      ای خردمندِ عاقل و دانا!

      قصّه‌یِ موش و گربه بر خوانا!

      قصّه‌یِ موش و گربه‌یِ منظوم

      گوش کن هم‌چو دُرِّ غلتـانا!

      از قضایِ فلک یکی گربه

      بود چون اژدها به کرمانا

      Obeid Zakani (14th Century AD)

      در این ره گرم‌رو می‌باش! لیک از رویِ نادانی

      نگر مندیشیا هرگز که این ره را کران بینی!

      Sanai (11th and 12th Century AD)

      هر چند بلایِ ما بشوئی ما را

      کس نشنودا آن چه تو گوئی ما را!

      Salman Savaji (14th Century AD)

      This adverb has been mainly grammaticalized and most speakers perceive it as enclitical constituent of a few verb phrases without expressing any emphasis (see 18•۲•e•b•e.):

      گفتم: «گره نگشوده‌ام زآن طرّه تا من بوده‌ام»

      گفتا: «منَ‌ش فرموده‌ام تا با تو طرّاری کند»

      Hafez (14th Century AD)

      گوئیا باور نمی‌دارند روزِ داوری

      که‌این همه قلـب و دغل در کارِ داور می‌کنند

      Hafez (14th Century AD)

    • The adverb /xod/ خود:

      جهان‌دیده‌ای گفت‌ش:«ای بلهوس!

      تو را خود غمِ خویش‌تن بود و بس»

      Saadi (12th and 13th Century AD)

      ای برادر! تو همه اندیشه‌ای

      مابقی خود استخوان و ریشـه‌ای

      Rumi (13th Century AD)


The following adverbials can act semantically as accentual adverbials in Persian:

  • The temporative adverbial /ɒxær/ آخر in imperative sentences:

    ای پادشاهِ حسن! خدا را بسوختیم

    آخر سوال کن که گدا را چه حاجت‌ست!

    Hafez (14th Century AD)

    دلا! چندم بریزی خون؟! زِ دیده شرم دار آخر!

    تو نیز ای دیده خوابی کن! مرادِ دل بر آر آخر!

    Hafez (14th Century AD)

  • In archaic idioms, distributive determiner phrases with the focus /ɒjenæ/ آینه as well as /ɒjinæ/ آیینه as locative adverbials:

    مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر

    که جهل پیشِ خردمند عذرِ نادان‌ست

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    ندارم هر آئینه از شاه راز

    و گر چه بخواهد زِ من گفت باز

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

r. Invocative Adverbials

The invocative adverbial is used to warn or to appeal. It appears in Persian in the form of the following adverb phrases:

  1. The adverbs /hɒ/ ها, /hɒn/ هان and /hin/ هین

    از مه‌رخِ من شدی خبرپرس

    ها مه‌رخِ مهربان‌م این‌ست!

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

    ها ثریّا نه خوشه‌یِ عنب‌ست!

    دست بر کُن! زِ خوشه می بفشار!

    Khaqani (12th Century AD)

    هان ای دلِ عبرت‌بین! از دیده نظر کن هان!

    ایوانِ مداین را آئینه‌یِ عبرت دان!

    Khaqani (12th Century AD)

    هین غذایِ دل بده از هم‌دلی!

    رو بجو اقبال را از مقبلی!

    Rumi (13th Century AD)

  2. The adverbs /ælɒ/ الا, /hælɒ/ هلا and /hælæ/ هله

    الا ای خردمندِ پاکیزه‌خوی!

    هنرمند نشنیده‌ام عیب‌جوی

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    بر خیز هلا!، نه وقت خواب‌ست

    هم منتظرِ تو آفتاب‌ست

    Nezami Gandjavi (12th and 13th Century AD)

    گفت: «این بار ار کنم این مشغله

    کاردها در من زنید آن دم هله

    Rumi (13th Century AD)

  3. The adverb /ɒj/ آی and in colloquial speech /ɒhɒj/ آهای:

    آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندان‌ید!

    Nima Yooshij (19th and 20th Century AD)

    It appears that the prepositions /æj/ ای and /æjɒ/ ایا are generated by the grammaticalization of these adverbs (see 11•r.).

  4. In archaic idioms, the adverb /tɒ/ تا:

    زِ صاحب‌غرض تا سخن نشنوی!

    که گر کار بنـدی، پشیمان شوی

    Saadi (12th and 13th Century AD)

s. Disjunctive Adverbials

Disjunctive adverbials express that the speaker is not sure whether the statement is valid or not. These adverbials can often be found in interrogative sentences, but their application is not limited to these sentences.

The following adverb phrases can act in Persian as disjunctive adverbials:

  1. The adverb /ɒjɒ/ آیا and in archaic idioms [æjɒ] ایا and [jɒ] یا in polarity interrogative (see 15•a•b.):

    مشتاق آن نگارم، آیا کجاست گوئی؟

    با ما نمی‌نشیند، بی ما چراست گوئی؟

    Awhadi Maraghai (13th and 14th Century AD)

    اگر خبر نرود سویِ او به آهِ درون

    ایا چگونه شود حـالِ عاشقِ مغبون؟!

    Onsuri (10th and 11th Century AD)

    از زمین و آفتاب و آسمان

    پاره‌ها بر دوختی بر جسم و جان

    یا تو پنداری که بردی رایگان؟!

    باز نستانند از تو این و آن

    Rumi (13th Century AD)

  2. The adverb /mægær/ مگر, in order to indicate surprise:

    مگر آن دایه که‌این صنم پرورد

    شهد بوده‌ست شیرِ پستان‌ش؟

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    مگر رنجِ سرما بر او بس نبود

    که جورِ سپهر انتظارش فزود؟

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    This disjunctive adverbial is also used frequently in final clauses, to express the hope of fulfillment (see 18•۴•e.):

    ناز چندان کن بر من که کنی صحبتِ من

    تا مگر صحبتِ دیرینه معادا نشود

    Manuchehri (10th and 11th Century AD)

  3. The adverb /tɒ/ تا, mainly in content clauses:

    نگه کن که تا تاج با سر چه گفت

    که: «با مغزت ای سر خرد باد جفت!»

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    ببین از چپِ لشکر و دستِ راست

    که تا از میانِ بزرگان کجاست؟

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    بگو تا چه داری زِ رستم نشـان؟

    که گم باد نام‌ش زِ گردن‌کشان!

    Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

    عمرِ گران‌مایه در این صرف شد

    تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا؟

    Saadi (12th and 13th Century AD)

    از حاجب باید پرسید تا سبـب چه بود که کسی نزدیکِ من نمی‌آید؟

    Abolfazl Beyhaqi (10th and 11th Century AD)

  4. In archaic idioms also the adverb /ægær/ اگر and owing to metrical confirmation [gær] گر and [ær] ار:

    بگفتم که تو باز گو مر مرا

    اگر مهتری یا که هی کهتری

    Nadjibi (10th and 11th Century AD)

t. Negative Adverbials

In most Indo-European languages, verb phrases have no polarity category. Instead, negative sentences are used with negative adverbials.

In archaic idioms, one is also confronted such constellations with the adverbs /ni/ نی and /næ/ نه (as well as its allomorph [mæ] مه in imperative and optative sentences) as negative adverbials:

عقلِ اوّل راند بر عقلِ دوم

ماهی از سر گنده گردد، نی زِ دم

Rumi (13th Century AD)

چون تو را دید زردگونه شده

سرد گردد دل‌ش، نه نابیناست

Rudaki (9th and 10th Century AD)

که: «ای بلندنظر! شاه‌بازِ سِدره نشین!

نشیمنِ تو نه این کنجِ محنت‌آبادست»

Hafez (14th Century AD)

که با اهرمن جفت گردد پری

که مه تاج بادت، مه انگشتری!

Ferdowsi (10th and 11th Century AD)

The sentence is in such cases negative, even though the predicate is affirmative (discord in the polarity).

However, the adverb /næ/ نه has been grammaticalized to the prefix /næ-/ obviously already in Middle Persian. This prefix is attached to non-finite verb forms, to negate them:

نرفتن /næræftæn/، نبود /næbud/، نساز /næsɒz/، آمدنیامد /ɒmæd-næjɒmæd/، شایست‌نشایست /ʃɒjest-næʃɒjest/

Negative conjugated verb phrases are generated using these negative non-finite verb forms:

مرا مهرِ سیه‌چشمان زِ سر بیرون نخواهد شد

قضایِ آسمان‌ست این و دیگرگون نخواهد شد

Hafez (14th Century AD)

بی مهرِ رخ‌ت روزِ مرا نور نمانده‌ست

وز عمر مرا جز شبِ دیجور نمانده‌ست

Hafez (14th Century AD)


Negative adverbials can also be found in modern idioms. That is the case when the predicate is deleted because of proximate or obviative redundancy (see 17•a.):

در نامه‌اش از پدرش یاد کرده، ولی از تو نه.

نعمت‌ت نی و همّت‌ت بی‌حد

دولت‌ت نی و حکمت‌ت بی‌مد

Sanai (11th and 12th Century AD)

زآن که نامی بیند و معنی‌ش نی

چون بیابان را مفازه گفتنی

Rumi (13th Century AD)

A prominent application of this kind is the negation of affirmative questions or the confirmation of negative question:

چو من دست‌گه داشتم هیچ وقت

زبانِ مرا عادتِ «نه» نبود

Masud Saad Salman (11th and 12th Century AD)

نی! نی! غلط‌م، که خود فراقِ تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی؟!

Rumi (13th Century AD)

The opinion has been enforced in the Safavid age that the word “no” would bring bad luck. Therefore, the noun /xæjr/ خیر substitutes or extend the negative adverbial (= /næ xæjr/) نه خیر):

چو گویم‌ش که: «بگیرم دل از تو» گوید: «خیر»

خداش خیر دهد، زآن که خیر می‌گوید

Mohsen Tasir Tabrizi (17th and 18th Century AD)

u. Focal Adverbials

The focal adverbial is used to limit a certain circumstance to a single sentence constituent.

The adjective /tænhɒ/ تنها as focal adverbial must be placed directly in front of the corresponding sentence constituent:

او تنها به حسین اعتماد دارد.

(focus adverb of the benefactive object)

تنها او به حسین اعتماد دارد.

(focus adverb of the subject)

This is also valid for the adverb phrase /fæɣæt/ فقط. It is the outcome of the grammaticalization of the Arabic phrase /fa-qatt/ (= “so that’s all!”):

خرس‌ها سه ماهِ زمستان را فقط می‌خوابند.

(focus adverb of the predicate)

Also the Persian /o bæs/ و بس is applied semantically like a focal adverbial. However, because this construct is a copulative coordination of inflectional phrases, /o bæs/ و بس always appears after the first conjunct (the first sentence, see 17•a.):

قدرِ مجموعه‌یِ گل مرغِ سحر داند و بس

(focus adverb of the subject)

که نه هر که‌او ورقی خواند معانی دانست

Hafez (14th Century AD)

حافظ! وظیفه‌یِ تو دعا گفتن‌ست و بس

(focus adverb of the predicative complement)

در بنـدِ آن مباش که: «نشنید» یا«شنید»!

Hafez (14th Century AD)

جهان‌دیده‌ای گفت‌ش:«ای بلهوس!

تو را خود غمِ خویش‌تن بود و بس»

(focus adverb of the subject)

Saadi (12th and 13th Century AD)

نه منِ خام‌طمع عشقِ تو می‌ورزم و بس

(focus adverb of the subject)

که چو من سوخته در خیلِ تو بسیاری هست

Saadi (12th and 13th Century AD)

v. Additive Adverbials

The additive adverbial is used to join a sentence constituent to a set.

The adverbs /hæm/ هم and /niz/ نیز are set as additive adverbials directly after the according sentence constituent:

من او را هم دعوت کرده‌ام.

(additive adverbial of the direct object)

من نیز او را دعوت کرده‌ام.

(additive adverbial of the subject)

Only if the adverb /hæm/ هم is used in copulative coordination of inflectionals phrases (as “recurrent phrase”, see 17•a.), it appears at the begin of each conjunct:

هم آفتاب در آمده و هم نانوایی باز کرده.

To express the surprising or to accent, the adverb /hættɒ/ حتّا is used as additive adverbial, but directly in front of the according sentence constituent:

برادرانِ ما حتّا پس از پایانِ جنگ هنوز از آب و خاک‌شان دفاع می‌کنند.

(additive adverbial of the temporative adverbial)