۱۴×۷. روی‌کردِ آرزویى

روی‌کردِ آرزویی برایِ بیانِ دعا یا آرزویی به کار می‌رود. بندهایِ فعلیِ آرزویی همواره نمودِ زمانیِ حال یا آینده دارند.

این روی‌کرد در زبانِ پارسی تنها در بندهایِ فعلیِ مفرد به چشم می‌خورد. چنین بندهایِ فعلی‌ای از این راه به دست می‌آیند که پس‌وندهایِ فعل‌پردازِ آرزویی، بنِ حال را فعل‌پردازی کنند:

خیر نبینی!

به مادرت سر بزنی ها!

بماناد دستی که انگور چید!

مریزاد پایی که در هم فشرد!

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

گردِ سر و پایِ تو چو پروانه دوان‌م

بوسی بده‌ای شمع! که در پایِ تو میرام!

شرف‌الدّینِ شفروه‌ای (سده‌یِ ششم خورشیدی)

چترِ ظفرت نهان مبینام!

بی رایتِ تو جهان مبینام!

خاقانیِ شروانی (سده‌یِ ششم خورشیدی)

همان گونه که نمونه‌هایِ بالا نشان می‌دهند، نمودِ قطبیِ این بندهایِ فعلی برابر با نمودِ قطبیِ بنِ حال‌شان‌ست.

نکته‌هایِ زیر در این جا چشم‌گیر هستند:

  1. در گویش‌هایِ کهن، پیش‌وندِ /næ-/ در ساختارِ بندهایِ فعلیِ آرزویی به تک‌واژگونه‌یِ [mæ-] دگرگون می‌شود:

    ساقیا! آمدنِ عید مبارک بادت

    وآن مواعید که کردی مرواد از یادت!

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

  2. هم‌چنین در گویش‌هایِ کهن، بندهایِ فعلیِ با اداتِ پی‌بستِ /-ɒ/ نیز به کار رفته‌اند:

    در این ره گرم‌رو می‌باش! لیک از رویِ نادانی

    نگر مندیشیا هرگز که این ره را کران بینی!

    سناییِ غزنوی (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)


بواد /bovɒd/، بندِ فعلیِ سوم‌شخصِ مفردِ آرزویی از بنِ حالِ /bov/ (مصدرِ بودن /budæn/) است:

دی و اورمزدت خجسته بواد!

درِ هر بدی بر تو بسته بواد!

فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

ولی با روندهایِ زیر، چهره‌هایِ رایج‌تری از این بندِ فعلی به دست می‌آیند:

  1. افکندنِ پس‌وندِ فعل‌پردازِ آرزویی /-ɒd/:

    تا بو که یابم آگهی از سایه‌یِ سروِ سهی

    گل‌بانـگِ عشق از هر طرف بر خوش‌خرامی می‌زنم

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    تا بو که دست در کمرِ او توان زدن

    در خونِ دل نشسته چو یاقوتِ احمریم

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    بپویم، بو که در گُنجم به کویَ‌ت!

    بجویم، بو که در یابم جمال‌ت!

    خاقانیِ شروانی (سده‌یِ ششم خورشیدی)

    که خرّم بوا میهن و مانِ تو!

    به گیتی پراکنده فرمانِ تو!

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

  2. حذفِ رشته‌یِ واجیِ /ov/ از بنِ حالِ /bov/:

    چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

    سهرابِ سپهری (سده‌یِ چهاردهم خورشیدی)

    در تنگنایِ حیرت‌م از نخوتِ رقیب

    یا رب! مباد آن که گدا معتبر شود!

    حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    نه آرام بادا شما را، نه خواب

    مگر ساختی کینِ افراسیاب

    فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    مهمانِ شاه‌م هر شبی، بر خوانِ احسان و وفا

    مهمانِ صاحب‌دولت‌م،که دولت‌ش پاینده با!

    مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

دیدگاهتان را بنویسید