همان گونه که در جستارِ ۹×آ. آمد، همپایگی گونهای از بندسازیست که در آن دو یا چند سازه (= هموند) پشتِ سرِ هم جای میگزینند. همپایگی بیشتر به یاریِ میانجیها انجام میپذیرد.
بر خلافِ سازههایِ رشتهجملهیِ وابسته، هموندها استقلالِ خود را در گفتار حفظ میکنند.
تفاوت دیگر میانِ همپایگی و ناهمپایگیِ بندهایِ جملهای در زبانهایِ هند و اروپایی اینست که در همپایگی میتوان سازههایِ مشترک را به قرینهیِ ذکری از جملهیِ دوم افکند:
برادرم مرا تا حالا نگه داشته و از این پس هم نگه خواهد داشت.
او نه با من سرِ سازش دارد نه با تو.
من این کتاب را تا هفتهیِ دیگر خوانده پس میآورم.
نه چیزی زیاد دارد نه چیزی کم.
غلامحسینِ یوسفی (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
در این جا شیوههایِ افکندنِ گزاره در پارسی چشمگیر هستند:
- اگر گزارهیِ دو جملهیِ همپایه تنها در نمودِ شمارشی یا شخصیّتی با هم تفاوت داشته باشند نیز میتوان گزاره را از جملهیِ دوم افکند:
یا من سرِ کار میروم یا تو سرِ کار میروی. ⇆ یا من سرِ کار میروم یا تو.
- اگر گزارهیِ هموندی دوم شکلِ منفیِ گزارهیِ جملهیِ نخست باشد، میتوان به جایِ آن قیدِ نفیی گذاشت (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×آ×ب.):
او را میبرم، ولی تو را نمیبرم. ⇆ او را میبرم، ولی تو را نه.
- اگر گزارهیِ هموندی دوم گونهیِ مثبتِ گزارهیِ نخستین جمله باشد، میتوان آن را افکند و به جایش ضمیرِ پرسشیِ «چرا» /ʧe-rɒ/ را به عنوانِ قیدِ سبب نشاند (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×آ×ب.):
او را نمیبرم، ولی تو را میبرم. ⇆ او را نمیبرم، ولی تو را چرا.
گمان میرود که این بندِ برنهشتی چهرهیِ دستوریسازی شدهیِ پرسشِ باژگونهیِ «چرا که نه؟» باشد.
جستارها |
---|
آ. همپایگیِ زنجیرهای
(نگاه کنید به جستارِ ۹×آ×آ.)
در همپایگیِ زنجیرهای، بستگیِ ساده میانِ دو یا چند بندِ جملهای پدید میآید.
همپایگیِ زنجیرهای در پارسی به یاریِ میانجیِ «و» /o/ انجام میپذیرد:
بهارِ نصرت و مجدیّ و اخلاقت ریاحینها
بهشتِ حکمت و جودیّ و انگشتانت کوثرها
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
نکتههایِ زیر در ساختارِ بندهایِ همپایهیِ زنجیرهای چشمگیر هستند:
- هنگامی که بندِ همپایهای بیش از دو هموند داشته باشد، میتوان همهیِ میانجیها به جز آخری را بر داشت و به جایشان نشانهیِ درنگ آورد. بدین گونه ارتباطِ میانِ هموندها در این جایگاهها ساختِ بیمیانجی دارد و تنها در واپسین جایگاه (که هنوز میانجیاش را نگه داشته) دارایِ ساختِ میانجیدارست:
برو به خانه، کتابت را بر دار و بر گرد!
اگر میانجیها همگی بر جا بمانند و به جایشان نشانهیِ درنگ ننشیند، با ساختِ پرمیانجی رو به رو هستیم:
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها بر خاست
می به خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- اگر گزاره به قرینهیِ ذکری از هموندِ دوم افکنده شود (نگاه کنید به بالا)، بندِ همپایهیِ زنجیرهای بیشتر با ساختِ بیمیانجی پدیدار میگردد:
تو راهِ خودت را میروی و من راهِ خودم را میروم. ⇆ تو راهِ خودت را میروی و من راهِ خودم را. ⇆ تو راهِ خودت را میروی، من راهِ خودم را.
با این پدیده در آن حالت هم رو به رو هستیم که قیدِ نفیی جانشینِ گزارهیِ منفی گردد (نگاه کنید به بالا):
من برایِ تو نامه نوشتم و برایِ سهراب ننوشتم. ⇆ من برایِ تو نامه نوشتم و نه برایِ سهراب. ⇆ من برایِ تو نامه نوشتم، نه برایِ سهراب.
- برایِ همپایگیِ زنجیرهایِ دو جمله که نهادشان مشترک باشد و پشتِ سرِ هم رخ داده باشند میتوان گزارهیِ نخستین هموند را به چهرهیِ بنِ نقلی آورد و همپایگی را با ساختِ بیمیانجی به کار برد:
سرانِ کشورهایِ عرب با هم مذاکره کرده، به این نتیجه رسیدند که باید مسئله را بدونِ دخالتِ بیگانه حلّ کرد.
اگر قیمتها از این هم بالاتر رفته از مرزی که دولت گذاشته بگذرد، مجبور به بستنِ بازار خواهیم شد.
دولت هر سال شاگردانِ ممتاز را بر گزیده، برایِ تحصیل به خارج اعزام میکند.
نبشته من این نامهیِ پهلوی
به پیشِ تو آرم، مگر نغنوی
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
پیرمرد فریادی کشیده، آناً مرد.
مجتبی مینوی (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
وقایعِ عمدهیِ آن سال را بعضیها در یک کتاب نوشته، انتشار میدهند.
علیاکبرِ دهخدا (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
آب بعد از این که به این حوضها میرسید از آنها جاری شده، بیرون میآمد.
مجتبی مینوی (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
در این جایگاه، نمودهایِ گزارهایِ بنِ نقلی برابر با نمودهایِ گزارهیِ هموندِ دوم میباشد.
- «همپایگیِ زنجیرهایِ تناوبی»، گونهیِ ویژهای از همپایگیِ زنجیرهایست، که در آن همهیِ هموندها با بندِ یکسانی آغاز میگردند (= «بندِ تناوبی»). چنین بندهایِ همپایهای در زبانِ پارسی دارایِ ویژگیهایِ زیر هستند:
- بندهایِ همپایهیِ زنجیرهایِ تناوبی میتوانند با ساختِ میانجیدار یا بیمیانجی به کار روند:
هم سرش شکسته و هم دستش ضرب دیده. ⇆ هم سرش شکسته، هم دستش ضرب دیده.
نه تا پایانِ کلاس ماند و نه برایم پیغام گذاشت. ⇆ نه تا پایانِ کلاس ماند، نه برایم پیغام گذاشت.
- هر گاه نخستین سازههایِ جملهیِ دوم به قرینهیِ ذکری افکنده شده باشند (نگاه کنید به بالا)، همین سازهها از هموندِ نخست پیش از «بندِ تناوبی» جای میگیرد:
هم جمشید تا پارسال با محسن دوست بود، هم جمشید تا پارسال دلش نمیآمد مرا ناراحت کند. ⇆ جمشید تا پارسال هم با محسن دوست بود، هم دلش نمیآمد مرا ناراحت کند.
نه پدرم مرا به مدرسه میبرد، نه پدرم مرا بر میگرداند. ⇆ پدرم مرا نه به مدرسه میبرد، نه بر میگرداند.
این بندهایِ همپایهیِ زنجیرهای در گونههایِ زیر به چشم میخورند:
- هر دو هموند میتوانند به نشانهیِ بستگیِ نزدیک با اداتِ «هم» /hæm/ (در نقشِ قیدِ افزایش) آغاز گردند:
هم آبِ رادیاتور را عوض کرده و هم بادِ لاستیکها را امتحان کرده.
هم غذا پخته، هم چایی دم کشیده.
هم شیوهیِ زندگیِ او را دگرگون ساخت و هم سبکِ سخنِ او را رنگِ دیگر داد.
عبدالحسینِ زرّینکوب (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
- هنگامی که جملههایِ منفی همپایگیِ زنجیرهای بیایند میتوانند با قیدِ نفیِ «نه» /næ/ آغاز گردند. در این الگو گزارههایِ هموندها با نمودِ قطبیِ مثبت به کار میروند:
کاغذ را امضا نکرد و جوابِ مشخّصی به ما نداد. ⇆ نه کاغذ را امضا کرد و نه جوابِ مشخّصی به ما داد. ⇆ نه کاغذ را امضا کرد، نه جوابِ مشخّصی به ما داد.
این روزنامه نه چشمپرکن بود، نه خوشچاپ.
سعیدِ نفیسی (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
خلق همه یکسره نهالِ خدایند
هیچ نه بشکن از این نهال و نه بفکن!
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
در گویشهایِ کهن، تکواژگونهیِ «مه» [mæ] این نقش را به عهده میگیرد، به ویژه در جملههایِ درخواستی و آرزویی:
بدو گفت: «ای بداندیشِ بنفرین!
مه تو بادیّ و مه ویس و مه رامین!»
فخرالدّین اسعدِ گرگانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
با چنین ظلم در ولایتِ تو
مه تو و مه سپاه و رایتِ تو!
سناییِ غزنوی (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
که با اهرمن جفت گردد پری
که مه تاج بادت، مه انگشتری!
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- همپایگیِ گزینشیِ بندهایِ جملهای ↓ در زبانِ پارسی از دیدگاهِ ساختاری بیشتر گونهیِ ویژهای از همپایگیِ زنجیرهای به شمار میرود و با همین الگو ساخته میشود (نگاه کنید به پایین).
- بندهایِ همپایهیِ زنجیرهایِ تناوبی میتوانند با ساختِ میانجیدار یا بیمیانجی به کار روند:
ب. همپایگیِ گزینشی
(نگاه کنید به جستارِ ۹×آ×ب.)
همپایگیِ گزینشی میانِ بندهایِ جملهای نشـانگرِ آنست که دستِ کم یا درست یکی از آن بندهایِ جملهای صدق مینماید.
در پارسی میانجیِ «یا» /jɒ/ و در گویشهایِ کهن میانجیِ «اگر» /ægær/ (یا در تنگنایِ شعری «گر» [gær] و «ار» [ær]) در ساختارِ این همپایگی به کار میرود. با این همه کاربردِ این میانجیها به جایگاههایِ زیر محدود میگردد:
- هنگامی که هموندِ دوم پس از درنگی بیان گردد:
مدادم نیست. احتمالاً کسی برش داشته، یا این که افتاده زیرِ میز.
کسی خانه نیست، یا شاید زنگ خرابست.
مُردم زِ اشتیاق و در این پرده راه نیست
یا هست و پردهدار نشـانم نمیدهد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
نظم و امثال کمتر نوشتیم مگر بیتی که دلآویز باشد، اگر استشهادی درخور آید.
از دفترِ «مجمل التّواریخ و القصص» (سدهیِ ششم خورشیدی)
چنین گفت با خویشتن رشنواد
که: «این بانـگ رعدست، اگر تندباد»
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
- در پرسشهایِ گزینشی (نگاه کنید به جستارِ ۱۵×آ×ب.):
فردا خانه میمانی یا میروی سرِ کار؟
تو با سهراب حرف زدهای یا با برادرش؟
این که: «فردا این کنم یا آن کنم؟»
خود دلیلِ اختیارست ای صنم!
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
حافظ! وظیفهیِ تو دعا گفتنست و بس
در بنـدِ آن مباش که: «نشنید یا شنید؟»
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
عایشه گفت: «ایشان نیکوتر اگر تو؟» گفت: «من.»
محمّدِ غزالی (سدهیِ ششم خورشیدی)
- هنگامی که بندِ همپایهیِ گزینشی نقشِ بندِ شرط را بازی کند و پیش از بندِ پایه جای بگیرد:
شما با ما همکاری بکنید یا نکنید، ما حاضر به همکاری با دشمن نیستیم.
این جا بمانی یا به خانهتان بروی، آسمان همین رنگست.
گمان میرود که در زبانِ پارسی، همپایگیِ گزینشی در اساس گونهیِ ویژهای از همپایگیِ زنجیرهای به شمار رود:
«شوم» گفت «و برّم سرش را ز تن»
و گر بسته آرم بر این انجمن
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
کنون تا ببینم که با جامِ می
همی سست باشی و گر سختپی؟
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
گواهی بر این گمان اینست که همپایگیِ گزینشی بیشتر به چهرهیِ همپایگیِ زنجیرهایِ تناوبی به چشم میخورد (نگاه کنید به بالا):
- اگر بندِ همپایهیِ گزینشی بندِ شرط نباشد، همهیِ هموندها با قیدِ تردیدِ «یا» /jɒ/ آغاز میگردند:
یا پیامِ من به دستش نرسیده و یا دوست نداشته بیاید.
با هیچ کس نشانـی زآن دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم، یا او نشـان ندارد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
در گویشهایِ کهن، قیدِ تردیدِ «اگر» /ægær/ (و در تنگنایِ شعری «گر» [gær] و «ار» [ær]) نیز با همین نقش به چشم میخورند:
از این دو برون نیستش سرنوشت
اگر دوزخ جاودان، گر بهشت
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
کنون زین دو بگزین یکی ناگزیر
اگر بندگی کردن، ار دار و گیر
اسدیِ توسی (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
چو دشمن همی جان ستاند، نه چیز
بکوشیم ناچار یک بار نیز
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
و گر تاجِ شاهی به سر بر نهیم
فردوسی (سدهیِ چهارم خورشیدی)
همهیِ این قیدهایِ تردید در گویشهایِ کهن در جملههایِ پرسشی شکّ و دودلی را بیان مینمایند. گمان میرود که این اداتها به میانجیهایِ «یا» /jɒ/ و «اگر» /ægær/ دستوریسازی شده باشند.
همان گونه که در جستارِ ۱۶×ث. بررسی شده، میانجیِ «که» /ke/ میتواند پس از چنین میانجیهایی جای بگیرد:
یا که به راه آرم این صیدِ دلِ رمیده را
یا به رهت سپارم این جانِ به لب رسیده را
محمّدتقیِ بهار (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)
- هنگامی که بندِ همپایهیِ گزینشی نقشِ بندِ شرط را بازی کند، میتواند با «بندهایِ تناوبیِ» زیر به کار رود:
- هموندها را میتوان (مانندِ دیگر بندهایِ شرط با میانجیِ «اگر» /ægær/ (و در تنگنایِ شعری، «ار» [ær] و «گر» [gær]) آغاز کرد:
من اگر نیکم، اگر بد، تو برو خود را باش!
هر کسی آن درَوَد عاقبتِ کار که کشت
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- میانجیِ «چه» /ʧe/ را نیز میتوان به عنوانِ بندِ تناوبی در همپایگیِ گزینشی آورد. گمان میرود که این بندِ تناوبی چهرهیِ کوتاه شدهیِ چنان چه /ʧon ɒn ʧe/ باشد (نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴×ج.):
شما پولتان را پس میگیرید، چه آنها خودشان سرِ عقل بیایند و پول را پس بدهند و چه شما از راهِ وکیل اقدام کنید.
چه تو اجازه میدادی، چه نمیدادی من به او تلفن میزدم.
چو آهنگِ رفتن کند جانِ پاک
چه بر تخت مردن، چه بر رویِ خاک
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- فعلهایِ زیر از مصدرِ خواستن /xɒstæn/ نیز میتوانند «بندِ تناوبیِ» همپایگیِ گزینشی گردند:
- خواهی /xɒhi/ (بندِ فعلیِ حالِ التزامیِ دومشخصِ مفرد)، و نیز در تنگنایِ شعری خوهی /xæhi/
- خواه /xɒh/ (فعلِ درخواستیِ دومشخصِ مفرد)، و نیز در تنگنایِ شعری خوه /xæh/
در این جا، همهیِ هموندها رشتهجمله با بندِ جستاری هستند، که در آنها بندِ تناوبی (خواهی یا خواه) بندِ پایه میباشد:
خواستن کدیهست، خواهی عشر خوان، خواهی خراج
زآن که گر ده نام باشد یک حقیقت را رواست
انوریِ ابیوردی (سدهیِ ششم خورشیدی)
هر لباسی که انـدازهات نبود بگذار کنار، خواه برایت بزرگ باشد، خواه از کوچکی دیگر به تنت نرود.
دست کوتاه باید از دنیا
آستین خوه دراز و خوه کوتاه
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- هموندها را میتوان (مانندِ دیگر بندهایِ شرط با میانجیِ «اگر» /ægær/ (و در تنگنایِ شعری، «ار» [ær] و «گر» [gær]) آغاز کرد:
پ. همپایگیِ تنشی
(همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۴×چ. بندِ تنش.)
همپایگیِ تنشی ناهمخوانیِ هموندهایش را خاطرنشان میسازد:
میخواهد سقف را گردگیری کند، امّا دستش نمیرسد.
خیلی دلم میخواهد کمکت کنم، ولی دستِ خودم هم تنگست.
در زبانِ پارسی، همپایگیِ تنشی از دیدگاهِ ساختاری چهرهیِ دگرگون شدهیِ همپایگیِ زنجیرهای به شمار میرود. دومین هموند در این همپایگی همواره با قیدِ تنشی پدیدار میشود، که بیشتر در آغاز جمله جای میگیرد:
- قیدِ تنشِ لیک /lik/ نقشِ برجستهای را در همپایگیِ تنشی بازی میکند (به گمانِ علیاکبرِ دهخدا، این ادات ریشه در /beːk/ در پارسیِ باستان دارد):
این همه گفتیم، لیک اندر بسیچ
بی عنایاتِ خدا هیچیم، هیچ
مولوی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
این قیدِ تنش در زبانِ عربی به چهرههایِ لیکن/lijkin/ و لکنّ /laakinna/ به چشم میخورد، که در پارسی نیز (با ادایِ /liken/ و /lɒken/) در ساختارِ همپایگیِ تنشی به کار میروند:
نی از پیِ آن که صلت آریم
لیکن زِ پی بازپس هجـا را»
سوزنیِ سمرقندی (سدهیِ ششم خورشیدی)
همان گونه که نمونههایِ بالا نشـان میدهند، همپایگیِ تنشی میتواند با ساختِ بیمیانجی به کار رود. از سویِ دیگرِ در اصل میشده این همپایگی را با ساختِ میانجیدار نیز به کار برد، ولی میانجی در آن به انـدازهای دستوریسازی شده که بخشی از قیدِ تنش به شمار میرود:
تو را کامـل همی دیدم به هر کار
ولیکن نیستی در عشق کامـل
منوچهریِ دامغانی (سدهیِ پنجم خورشیدی)
روی زمین را تو نقابی، ولیک
ایشان را نیست نقابت نقاب
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
سرانجام از ولیک با انداختنِ همخوانِ /k/ پرکارترین قیدِ تنش در زبانِ پارسی پدید آمده: ولی /væli/:
راستی خاتمِ فیروزهیِ بواسحاقی
خوش درخشید، ولی دولتِ مستعجل بود
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
- قیدِ تنشِ عربیِ دیگری که برایِ همپایگیِ تنشی به پارسی راه یافته، امّا /ammaa/ (در پارسی با ادایِ /æmmɒ/) میباشد:
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن، امّا
بیا سهلست، اگر داری به خطِّ خویش فرمانی
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
ت. همپایگیِ افزایشی
در همپایگیِ افزایشی هموندِ دوم موضوعی که در هموندِ نخست مطرح شده را از دیدگاهِ معنایی ارتقا میدهد و بالا میبرد:
قربِ شش سال هست، بلکه فزون
تا دلم پرغمست و جان پرخون
نظامیِ گنجهای (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
اگر هموندِ نخست منفی باشد، هموندِ دوم بیشتر موضوعی که مطرحست را روشن میکند:
من نمیخواهم جلویِ خوشبختیِ تو را بگیرم، بلکه سعی دارم نگذارم اشتباهی بکنی که تمامِ عمرت پشیمان بشوی.
کار خداوندگار خود نکند
بلکه همی کار پیشکار کند
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
در زبانِ پارسی، همپایگیِ افزایشی دارایِ ویژگیهایِ زیر میباشد:
- در گویشهایِ کهنِ پارسی، این همپایگی با میانجیِ «که، کی» /ke/ (/ki/) بر ساخته میگردد:
به نزدِ من مهِ من سرو و ماهِ مطلق نیست
که سروِ غالیهزلفست و ماهِ مشکینخال
سوزنیِ سمرقندی (سدهیِ ششم خورشیدی)
ولی این میانجی را بیشتر با میانجیِ عربیِ بل /bal/ (در زبانِ پارسی با ادایِ /bæl/) بر هم مینشانند، شاید برایِ این که این کاربرد را از دیگر کاربردهایِ میانجیِ «که، کی» /ke/ (/ki/) باز بشناسانند:
اسـمِ شب را دو بار، بلکه سه بار
میکنم از برایِ تو تکرار
هادیِ خرسندی (سدهیِ چهاردهم خورشیدی)
خودِ میانجیِ «بل» /bæl/ نیز در گویشهایِ کهنِ زبانِ پارسی نیز به این معنی به کار رفته:
گر بهشتی تشنه باشد روزِ حشر
او بهشتی نیست، بل خود کافرست
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
- هموندِ نخست میتواند رشتهجملهیِ وابستهیِ منفیای باشد که در آن نه تنها /næ tænhɒ/ نقشِ بندِ پایه را بازی کند (= شکلِ کوتاهِ تنها این درست نیست که …، با تنها /tænhɒ/ به عنوانِ قیدِ کانون و نه /næ/ به عنوانِ قیدِ نفی):
نه تنها با او ازدواج کرده، بلکه قرارست بچّهاش را هم به فرزندخواندگی بپذیرد.
نه تنها شد ایوان و کاخش به باد
که کس دخمهاش هم ندارد به یاد
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
ولی نه تنها /næ tænhɒ/ در زبانِ پارسی تا انـدازهای دستوریسازی شده که چنین بندهایِ همپایهیِ افزایشی برایِ گوینده به سانِ «بندِ همپایهیِ تناوبی» ساخته میگردند. گواهی بر این دیدگاه اینست که سازههایِ مشترک میتوانند پیش از نه تنها /næ tænhɒ/ جای بگیرند:
فریدون نه تنها با او، بلکه با من هم همین طور رفتار خواهد کرد.
در گویشهایِ کهن، این ساختمان را بی قیدِ کانونِ تنها /tænhɒ/ نیز به کار میبرند:
نه بلبل بر گلش تسبیحخوانیست
که هر خاری به تسبیحش زبانیست
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- همپایگیِ افزایشی در جایگاههایِ زیر با ساختِ بیمیانجی میآید:
- هنگامی که هموندِ نخست با و بس /o bæs/ ساخته شده باشد (همان گونه که در جستارِ ۱۵×۴×ع. آمد، و بس /o bæs/ از دیدگاهِ معنایی به سانِ قیدِ کانون به کار میرود):
توحیدگویِ او نه بنـیآدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
- در گویشهایِ امروزی، اگر هموندِ یکم رشتهجملهیِ وابسته باشد که در آن ضمیرِ تهیِ «هیچ» /hiʧ/ نقشِ بندِ پایه را بازی کند (= شکلِ کوتاهِ این را به هیچ بگیریم که …):
غذایِ خودش را خورده هیچ، میخواهد سهمِ من را هم بخورد.
- هنگامی که هموندِ نخست با و بس /o bæs/ ساخته شده باشد (همان گونه که در جستارِ ۱۵×۴×ع. آمد، و بس /o bæs/ از دیدگاهِ معنایی به سانِ قیدِ کانون به کار میرود):
ث. همپایگیِ سببی
(همچنین نگاه کنید به جستارِ ۱۸×۳×ت. بندِ پیرو در ساختارِ قیدِ سبب و ۱۸×۴×ت. بندِ سبب.)
همپایگیِ سببی نشانهیِ اینست که هموندِ دوم برآیندِ هموندِ نخست میباشد. این همپایگی در زبانِ پارسی به یاریِ میانجیِ «که» /ke/ به دست میآید:
حـالم بدست که پیشِ دکتر میروم.
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کین همه قلـب و دغل در کارِ داور میکنند
حافظ (سدهیِ هشتم خورشیدی)
چه بودت – گر نه دیوت راه گم کرد –
که بی موزه درون رفتی به گلزار؟
ناصرخسرو (سدهیِ چهارم و پنجم خورشیدی)
ج. همپایگیِ پیشرو
همپایگیِ پیشرو با میانجیِ «که» /ke/ نشانهیِ انجامگرفتنِ هموندِ دوم در حینِ (و یا به محضِ) صورتگرفتنِ هموندِ نخست میباشد:
هنوز گوشی دستم بود که سر و کلّهیِ برادرم پیدا شد.
داشتم کتاب میخواندم که متوجّهِ بستهای در گوشهیِ اتاق شدم.
تصمیم گرفت دندهعقب برود که ماشینِ پشتِ سری بوق زد.
در این سخن بودیم که دو هندو از پسِ سنگی سر بر آوردند.
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
تو غافل در اندیشهیِ سود و مال
که سرمایهیِ عمر شد پایمال
سعدی (سدهیِ ششم و هفتم خورشیدی)
در این مناظره بودیم کهاز سپهرِ کبود
زِ دوده طلعت بنمود چشمهیِ روشن
مسعودِ سعدِ سلمان (سدهیِ پنجم و ششم خورشیدی)
برایم چای میریخت که در باز شد و عارف وارد شد.
صادقِ هدایت (سدهیِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)