Posts for Tag : برترین

۴. صفت و بندِ صفتی  0

جستارها

آ. صفت

صفت (با نشانه‌یِ A) تک‌واژی قاموسی یا ساختاری وندیِ ست که بر ویژگی‌ای دلالت کند که پدیده‌ها می‌توانند به خود بگیرند:

adjective1_PA

بر این پایه می‌توان صفت‌ها را به گونه‌یِ زیر دسته‌بندی کرد:

  • تک‌واژهایِ قاموسیِ آزاد: بیدار /bidɒr/، پست /pæst/، زرد /zærd/
  • ساختارهایِ وندیِ ساده: نمایان /næmɒjɒn/، آبی /ɒbi/، ناپاک /nɒpɒk/
  • ساختارهایِ وندیِ‌ای که کانون‌شان هم ساختاری وندیِ باشد: نابینا /nɒbinɒ/، ارزان‌تر /ærzɒntær/
  • ساختارهایِ وندیِ‌ای که بندی کانون‌شان باشد: شهرِکردی /ʃæhr-e kordi/، بی‌سر و صدا /bisær-o-sedɒ/

ب. بندِ صفتی

بندِ صفتی (با نشانه‌یِ AP) نامِ همگانیِ عنصرهایِ زبانی‌ای‌ست که ویژگی‌هایی را خاطرنشان می‌سازند که پدیده‌های راستین یا تخیّلی می‌توانند به خود بگیرند. در زبانِ پارسی، بندهایِ صفتی می‌توانند ساختارهایِ زیر را داشته باشند:

  • صفت‌هایِ ساده: سرد /særd/، بیمار /bimɒr/، توانمند /tævɒnmænd/، پوشیده /puʃidæ/
  • بندهایِ اسمیِ صفت‌شده: شیطان /ʃæjtɒn/ در بچّه‌یِ شیطان /bæʧʧæ-je ʃæjtɒn/، خر /xær/ در این نمونه:

    سویِ خردمند زِ خر خرترست

    هر که مر او را به ستوری رضاست

    ناصرخسرو (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

  • بن‌هایِ فعلِ صفت‌شده: /pæsænd/ پسند، /xæstæ/ خسته
  • خوشه‌هایِ صفتی:
    • با الگویِ ا[APا[APبندِ صفتی] [NPبندِ اسمی]]: بلندقد /bolænd-ɣæd/، پاک‌دل /pɒk-del/
    • با الگویِ ا[NPا[APبندِ اسمی] [APبندِ صفتی]]: سرزنده /sær-zendæ/، چشم‌آبی /ʧeʃm-ɒbi/
    • با الگویِ ا[NPا[NPبندِ اسمی] [NPبندِ اسمی]]: رنگ‌رنگ /ræng-ræng/
  • بندهایی که الگویِ ا[DetPا[APبندِ پردازه] [APبندِ صفتی]] دارند: کمی ابری /kæm-i æbri/، بسیار بزرگ /besjɒr bozorg/، هر چه تمام‌تر /hær ʧe tæmɒmtær/
  • بندهایی که سازه‌ای از آن‌ها میانجی باشد، با الگویِ ا[APا[APبندِ صفتی] [Conمیانجی] [APبندِ صفتی]] (که خوشه‌یِ ا[Conمیانجی] [APبندِ صفتی] می‌تواند چند بار در آن تکرار شود): لخت و پتی /loxt o pati/، دورِ دورِ دور /dur-e dur-e dur/ در این نمونه:

    معلـوم شود چو پرده‌ها بر دارند

    که‌از کویِ تو دورِ دورِ دور افتادند

    خیّامِ نیشابوری (سده‌یِ پنجم و ششم خورشیدی)

  • بندهایی که الگویِ ا[APا[APبندِ صفتی] [PPبندِ برنهشتی]] دارند: مهربان با کودکان /mehrbɒn bɒ kudakɒn/، لب‌ریز از عشق /læb-riz æz eʃɣ/
  • بندهایی که الگویِ ا[PPا[APبندِ برنهشتی] [APبندِ صفتی]] دارند: از من بزرگ‌تر /æz mæn bozorgtær/

از این‌ها گذشتـه الگوهایی هم هستند که تنها در نشان‌بخشیِ صفت‌هایِ کنش‌گر و کنش‌پذیر به کار می‌روند.


این دو گونه‌یِ ویژه‌یِ بندِ صفتی در این تارنما در گفتارهایِ جداگانه بررسی شده‌اند:

در این گفتار به ویژگی‌هایِ عمومیِ بندهایِ صفتی می‌پردازیم.

پ. نمودهایِ دستوریِ بندِ صفتی

بندهایِ صفتی (و به پیروی از آنان، صفت‌ها) نمودهایِ دستوریِ زیر را دارا هستند:

پ×آ. نمودِ قیاسیِ بندِ صفتی

نمودِ قیاسیِ بندی صفتی انـدازه‌یِ نسبیِ ویژگی‌ای را خاطرنشان می‌سازد که در آن بندِ صفتی نهفته است.

این گونه‌هایِ نمودِ قیاسی در زبانِ پارسی به چشم می‌خورند:

  • نمودِ قیاسیِ جامد شکلِ پایه‌یِ بندِ صفتی‌ست: خشک /xoʃk/، فراوان /færɒvɒn/، سخت‌جان /sæxt-jɒn/
  • نمودِ قیاسیِ برتر نشان‌گرِ آن‌ست که بندی صفتی در مقایسه با یک انـدازه‌یِ مرجع میزانِ بیشتری از یک ویژگی را داراست.

    بندهایِ صفتی با نمودِ قیاسیِ جامد می‌توانند به یاریِ پس‌وندِ واژه‌پردازِ /-tær/ نمودِ قیاسیِ برتر به خود بگیرند: خشک‌تر /xoʃktær/، فراوان‌تر /færɒvɒntær/، سخت‌جان‌تر /sæxt-jɒntær/

    از این گذشتـه (به ویژه در گویش‌هایِ کهنِ پارسی) بندهاییِ صفتی هستند که بی پس‌وندِ واژه‌پردازِ /-tær/ نمودِ قیاسیِ برتر دارند: افزون /æfzun/، فزون /fozun/، به /beh/، بیش /biʃ/، زیاده /ziɒdæ/، کم /kæm/، که /keh/ و مه /meh/.

    همین بندهایِ صفتی نیز امروزه بیشتر با پس‌وندِ واژه‌پردازِ /-tær/ به کار می‌روند: افزون‌تر /æfzuntær/، فرون‌تر /fozuntær/، بهتر /behtær/، بیشتر /biʃtær/، زیاده‌تر /ziɒdætær/، کمتر /kæmtær/، کهتر /kehtær/ و مهتر /mehtær/

    انـدازه‌یِ مرجعِ بندی صفتی که نمودِ قیاسیِ برتر دارد می‌تواند در نقشِ قیدِ خاست‌گاه پیش یا پس از بندِ صفتی جای بگیرد تا آن را نشان‌بخشی کند: خشک‌تر از دیروز /xoʃktær æz diruz/، فراوان‌تر از نفت /færɒvɒntær æz næft/، از ما سخت‌جان‌تر /æz mɒ sæxt-jɒntær/

  • نمودِ قیاسیِ برترین نمایان‌گرِ بالاترین میزانِ ویژگی‌ای در میانِ همگیِ عضوهایِ مجموعه‌یِ مرجع‌ست.

    این نمودِ قیاسی ساختارهایِ زیر را در زبانِ پارسی داراست:

    • از بندهایِ صفتیِ برتر، به یاریِ پس‌وندِ واژه‌پردازِ /-in/: خشک‌ترین /xoʃktærin/، فراوان‌ترین /færɒvɒntærin/، سخت‌جان‌ترین /sæxt-jɒntærin/، بهین /behin/، کمین /kæmin/
    • گاه‌گاهی از بندهایِ صفتیِ جامد، با پس‌وندهایِ واژه‌پردازِ /-æst/، /-est/، /-æʃt/ و /-eʃt/. این پس‌وندها در گویش‌هایِ امروزینِ پارسی دیگر زایا نیستند: مهست /mehest/ (/mæhæst/)، بهشت /beheʃt/

      نخستین سرِ نامه گفت از مهست /mæhæst/

      شهنشاه کسرایِ یزدان‌پرست

      فردوسی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

    بندهایِ صفتیِ برترین در زبانِ پارسی بندِ اسمی را نه در نقشِ صفت، بلکه به گونه‌یِ پردازه‌شده هم‌راهی می‌کنند: زیباترین شهر /zibɒtærin ʃæhr/، شلوغ‌ترین خیابان /ʃoluɣtærin xiɒbɒn/

    هم‌چُنین می‌توان بندهایِ صفتیِ برترینِ اسم‌شده را هسته‌یِ پیوندِ بخشی کرد و با پیوسته‌هایِ جمع آورد: زیباترینِ شهرها /zibɒtærin-e ʃæhrhɒ/، شلوغ‌ترینِ خیابان‌ها /ʃoluɣtærin-e xiɒbɒnhɒ/

  • نمودِ قیاسیِ کامل بر بالاترین انـدازه‌یِ ممکنِ ویژگی‌ای دلالت می‌کند، بی آن که آن را با انـدازه‌هایِ دیگر مقایسه کند.

    در زبانِ پارسی، بندهایِ صفتیِ کامل این الگو را دارا هستند: ا[DetPا[APضمیرِ تکمیلیِ /hær ʧe/] [APبندِ صفتیِ برتر]]

    آرزو می‌کنم هر چه بیشتر /hær ʧe biʃtær/ (= به انـدازه‌یِ ممکن) با من باشند.

    محمّدعلیِ جمال‌زاده (سده‌یِ سیزدهم و چهاردهم خورشیدی)

    به حرمتی هر چه تمام‌تر /hær ʧe tæmɒmtær/ (= به تمامیِ ممکن) و به عزمی هر چه صادق‌تر /hær ʧe sɒdeɣtær/ (= تا جایی که می‌شود صادق) کشتی‌ها را به طرفِ حصار راندند.

    عوفیِ بخاری (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

    کار نیشاپور در عهدِ ریاستِ او نظامی هر چه تمام‌تر /hær ʧe tæmɒmtær/ (= به تمامیِ ممکن) گرفت.

    از دفترِ «ترجمه‌یِ تاریخِ یمینی» (سده‌یِ هفتم خورشیدی)

    دور بودن زِ چنان روی غمی‌ست

    هر چه دشوارتر /hær ʧe doʃvɒrtær/ و هر چه بتر /hær ʧe bætær/

    فرّخیِ سیستانی (سده‌یِ چهارم و پنجم خورشیدی)

پ×ب. نمودِ قطبیِ بندِ صفتی

نمودِ قطبیِ بندِ صفتی نشان‌گرِ آن‌ست که آیا ویژگی‌ای که در آن بندِ صفتی نهفته است بر آن بندِ صفتی دلالت می‌کند یا نه. در پارسی، نمودِ قطبی دارایِ این دو گونه می‌باشد:

  • بندی صفتی نمودِ قطبیِ مثبت دارد که آن ویژگی برش دلالت کند: برازنده /bærɒzændæ/، کوتاه /kutɒh/، تاریک /tɒrik/
  • اگر ویژگی‌ای که در بندی صفتی نهفته است بر آن دلالت نکند، آن بندِ صفتی نمودِ قطبیِ منفی دارد. در پارسی، نمودِ قطبیِ منفی بندهایِ صفتی در جای‌گاه‌هایِ زیر به چشم می‌خورد:
    • بندهایِ صفتی مثبت می‌توانند به یاریِ پیش‌وندِ /nɒ-/ منفی شوند: ناشنوا /nɒʃenævɒ/، ناهم‌آهنگ /nɒhæmɒhæng/، ناجور /nɒʤur/
    • از صفت‌شدنِ بنِ نقلی و حالِ منفی (با پیش‌وندهایِ /næ-/ و /nɒ-/) صفت‌هایِ کنش‌پذیر و کنش‌گرِ ساده به دست می‌آیند:

      نگفته /nægoftæ/، نادیده /nɒdidæ/

      نپز /næpæz/، نفهم /næfæhm/، ناتوان /nɒtævɒn/، نادان /nɒdɒn/

    • بندهایِ صفتیِ مثبتی که با اداتِ پیش‌بستِ «می» /mi-/ آغاز شوند با پیش‌وندِ /næ-/ منفی می‌شوند، برایِ نمونه صفت‌هایِ کنش‌گر در گویشِ تاجیکی (نگاه کنید به نوشته‌یِ فیروزه‌یِ امانوا در مجلهء زبانشناسی، پیاپیِ ۱۵ و ۱۶، رویه‌یِ ۷):

      مردم به سخنِ او باور نمی‌کردگی /næmeː-kærdægi/ شدند.

    • هنگامی که بندِ صفتیِ مثبتی به عنوانِ پیوسته‌یِ پیوندِ دارایی به ضمیرِ تمایزیِ اسمیِ «غیر» /ɣæjr/ بپیوندند (نگاه کنید به جستارِ ۷×۴×ب.)، نمودِ قطبیِ منفی به خود می‌گیرد (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴×پ): غیرِ اصولی /ɣæjr-e osuli/، غیرِ منطقی /ɣæjr-e mænteɣi/

ت. پایه‌سنجیِ پردازه‌ایِ بندِ صفتی

پایه‌سنجی درجه‌بندیِ ویژگی‌ای‌ست که در بندِ صفتی نهفته است.

مهمترین ابزارِ پایه‌سنجی، نمودِ قیاسی‌ست. یک راهِ دیگرِ پایه‌سنجی، به کارگیریِ بندهایِ پردازه (با الگویِ ا[DetPا[APبندِ پردازه] [APبندِ صفتی]]) می‌باشد:

خیلی زیاد /xæjl-i ziɒd/

کمی ابری /kæm-i æbri/

بسیار سرد /besjɒr særd/

اندکی بیشتر /ændæk-i biʃtær/

پنج کیلومتر دورتر /pænʤ kilumetr durtær/

هوا بس ناجوان‌مردانه سرد [AP[DetP[DetP/bæs/] [AP/nɒʤævɒn-mærdɒnæ/]] [AP/særd/]] است

مهدیِ اخوانِ ثالث (سده‌یِ چهاردهم خورشیدی)

در زبانِ پارسی، بندهایِ پردازهِ‌ای که در پایه‌سنجی به کار می‌روند ساختارهایِ گوناگونی دارند:

  • از پردازه‌شدنِ بندِ اداتی:

    کاملاً درست [AP[DetP[AdvP/kɒmelæn/]] [AP/dorost/]]

    نسبتاً کوتاه [AP[DetP[AdvP/nesbætæn/]] [AP/kutɒh/]]

    تا همی خندی همی گریی و این بس نادر‌ست

    هم تو معشوق‌یّ و عاشق، هم بت‌یّ و هم شمن

    منوچهریِ دامغانی (سده‌یِ پنجم خورشیدی)

  • از پردازه‌شدنِ بندِ صفتی:

    ناجوان‌مردانه سرد [AP[DetP[AP/nɒʤævɒn-mærdɒnæ/]] [AP/særd/]]

    بسیار طولانی [AP[DetP[AdvP/besjɒr/]] [AP/tulɒni/]]

  • شماره‌یِ یگان‌دار:

    ده متر بیشتر [AP[DetP/dæh metr/] [AP/biʃtær/]]

    دو روز بعد [AP[DetP/do ruz/] [AP/bæʔd/]]

    هم‌چنین از این دست‌ند شماره‌هایِ یگان‌داری چون نمونه‌هایِ زیر (نگاه کنید به جستارِ ۶×۱×۴×آ):

    • سال‌ها /sɒlhɒ/ در سال‌ها پیش /sɒlhɒ piʃ/
    • خیلی /xæjl-i/ در خیلی زیاد /xæjl-i ziɒd/
    • یک کمی /jek kæm-i/ در یک کمی بلندتر /jek kæm-i bolændtær/
    • بسی /bæs-i/ در گویش‌هایِ کهن، برایِ نمونه بسی تازه‌تر /bæs-i tɒzetær/:

      حقّا! که بسی تازه‌تر و نوتر از آن‌ید

      من نیز از این پس ننمایم‌تان آزار

      منوچهریِ دامغانی (سده‌یِ پنجم خورشیدی)

ث. نشان‌بخشیِ برنهشتیِ بندِ صفتی

بندهایِ برنهشتی می‌توانند بندهایِ صفتی را نشان‌بخشی کنند. برایِ این کار می‌توان نشان را پس (گاه گاهی پیش) از بندِ صفتی جای داد: بالاتر از سیاهی /bɒlɒtær æz siɒhi/، پس از ناهار /pæs æz nɒhɒr/، از خود بی‌خود /æz xod bixod/، هم‌راه با تو /hæmrɒh bɒ to/

این نشان‌بخشی برایِ نمونه با بندهایِ صفتی با نمودِ قیاسیِ برتر چشم‌گیر هستند. جنبه‌هایِ دیگرِ این نشان‌بخشی را می‌توان در گفتارهایِ زیر دید:

ج. جابه‌جاییِ موصوف

یکی از ویژگی‌هایِ زبانِ پارسی این‌ست که موصوف هم می‌تواند بندِ صفتی را نشان‌بخشی کند. در این حالت، بندِ صفتیِ نشان‌بخشی شده موصوفِ تازه‌ای به خود می‌گیرد. در بندِ صفتی، گماشته‌ای (به چهره‌یِ یک ضمیرِ شخصی یا ضمیرِ دارایی) به نمایندگیِ این موصوفِ تازه پدیدار می‌گردد (مقایسه کنید با ۱۵×ت. گماشته در برون‌گسست و ۱۸×۲. گماشته‌یِ بندِ جستاری):

adjective2_PA

چنین نشان‌بخشی‌هایِ پیچیده‌ای در زبانِ پارسی بیشتر به صفت‌هایِ کنش‌پذیر و کنش‌گر می‌خورد (نگاه کنید به جستارهایِ ۴×۱×ب. و ۴×۲×ب.). در واقع هم این جا‌به‌جاییِ موصوف بیشتر در صفت‌هایِ کنش‌گر پیدا می‌شود:

adjective3_PA