Posts for Tag : کانونِ نشان

۱۰. نشان و نشان‌بخشی  0

میانِ بندِ پردازه و نشان تفاوتِ آشکاری هست، با این که هر دو بندهایِ دیگر را هم‌راهی می‌کنند تا آن‌ها را بهتر باز بشناسانند. نشان‌ها بر خلافِ بندهایِ پردازه گونه‌یِ ویژه‌ای از بند نمی‌سازند و می‌توانند به چهره‌یِ بندهایِ زیر (که همگی توان این را دارند که سازه‌یِ جمله هم باشند) پدیدار شوند:

  • بندِ اسمی: نسلِ من /næsl-e mæn/، فریب‌خوردن /færib-xordæn/
  • بندِ صفتی: زنِ زیبا /zæn-e zibɒ/، بزرگ‌داشت /bozorg-dɒʃt/
  • بندِ اداتی: برخاستن /bær-xɒstæn/، بازتاب /bɒz-tɒb/
  • بندِ برنهشتی: آمدنِ به تهران /ɒmædæn-e be tehrɒn/، سر به زیر /sær be zir/
  • بندِ جمله‌ای: وقتی تو آمدی /væɣt-i to ɒmædi/، آن چه دیدید /ɒn ʧe didid/

بندی که نشان‌بخشی می‌شود را در این تارنما کانونِ نشان می‌نامیم.

نشان‌بخشیِ کنش، صفتِ کنش‌پذیر و صفتِ کنش‌گر و نیز بندهایِ نشان‌بخش در گفتارهایِ ۳×ت×آ×ب.، ۴×۱×ب.، ۴×۲×ب. و ۱۸×۱. بررسی شده‌اند. در این گفتار به گونه‌هایِ زیر از نشان‌بخشی می‌پردازیم:

جستارها

آ. بدل

یکی از ساده‌ترین گونه‌هایِ نشان‌بخشی هنگامی به چشم می‌خورد که نشان (= بدل) درست پس از کانون‌ش (= کانونِ بدل) جای بگیرد تا آن را توضیح دهد. هم بدل و هم کانون‌ش بندِ اسمی هستند:

attribute1_PA

همان گونه که نمونه‌هایِ بالا نشان می‌دهند، در زبانِ پارسی پدیده‌یِ هم‌نوازیِ شمارشیِ بدلی حکم‌فرما هستند: بدل و کانون‌ش هر دو نمودِ شمارشیِ یک‌سانی دارند (مفرد یا جمع).


از ویژگی‌هایِ چشم‌گیرِ زبانِ پارسی این‌ست که ضمیرهایِ کانونی به عنوانِ بدل به کار می‌روند (نگاه کنید به جستارِ ۷×۳×آ.):

بیمارستانِ ما پنج ساختمان دارد، و هر ساختمان خودش از چند بخش تشکیل شده.

او خودش می‌تواند کفش‌ش را بپوشد.

تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن!

که خواجه خود روشِ بنده‌پروری داند

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی؟!

چه از این به ارمغانی که تو خویش‌تن بیایی؟!

سعدی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

ب. پیوند

پیوند گونه‌ای از بندسازی‌ست که در آن دو سازه که هم‌ارز نباشند با هم (بیشتر به یاریِ میانجیِ پی‌بستِ /-e/) در ارتباط قرار گیرند.

سازه‌یِ برتر هسته نام دارد، که سازه‌یِ دیگر (پیوسته) معنی‌ش را می‌شکافد تا آن را از پدیده‌هایِ دیگر باز بشناساند. بدین ترتیب، پیوسته گونه‌یِ ویژه‌ای از نشان‌ست:

attribute2_PA

همین وابستگیِ پیوسته به هسته بندهایِ پیوندی را از بندهایِ هم‌پایه باز می‌شناساند.

بندهایِ پیوندی بیشتر درون‌گرا هستند. این به آن معنی‌ست که هسته (یا پیوسته) نقشِ مرجـعِ بندِ پیوندی را بازی می‌کند. برایِ نمونه، برگِ چنار /bærg-e ʧenɒr/ گونه‌ای ویژه از برگ /bærg/ است، و ماهِ اردیبهشت /mɒh-e ordibeheʃt/ گونه‌ای تخصیص‌یافته از ماه /mɒh/.

ولی از این گذشتـه در زبانِ پارسی به نمونه‌هایی از پیوندِ وصفیِ برون‌گرا بر می‌خوریم، که در آن‌ها نه هسته مرجـعِ بندِ پیوندی باشد، نه پیوسته. برایِ نمونه در جمله‌هایِ زیر (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۱×ت.):

کارگران دستِ خالی از اتاقِ رییس بیرون آمدند.

راه درازست و ما پایِ پیاده.

در این نمونه‌ها، دستِ خالی /dæst-e xɒli/ نه دست /dæst/ است نه خالی /xɒli/، همان گونه که پایِ پیاده /pɒ-je piɒdæ/ نه پا /pɒ/ است نه پیاده /piɒdæ/.

ب×آ. دسته‌بندیِ پیوند

پیوند را می‌توان به گونه‌یِ زیر دسته‌بندی کرد:

ب×ب. ساختارِ پیوند

نکته‌هایِ زیر در ساختارِ بندهایِ پیوندی چشم‌گیر هستند:

  1. بندهایِ پیوندی معمولاً با ساختِ میانجی‌دار به کار می‌روند. با این همه، برخی از بندهایِ پیوندیِ وصفی می‌توانند در پارسی (بیشتر در تنگنایِ آوایی) ساختِ بی‌میانجی به خود بگیرند: رضا براهنی /rezɒ bærɒhæni/، مردی ایرانی /mærd-i irɒni/

    بندهایِ پیوندی با ساختِ برهنه فرهنگ‌واژه نیستند، و همین ویژگی را می‌توان برایِ بازشناختن‌شان از بندهایِ هم‌نشانده با ساختِ برهنه به کار گرفت.

  2. بر خلافِ بندهایِ هم‌پایه، بندهایِ پیوندی نمی‌توانند بیش از دو سازه‌یِ اصلی داشته باشند. ولی می‌توان بندهایِ پیوندی را به گونه‌یِ زنجیره‌ای به کار برد:
    • بندهایِ پیوندی می‌توانند پیوسته‌یِ بندهایِ پیوندیِ دیگر شوند:

      رواقِ منظرِ چشمِ من [NPrævɒɣ-e [NPmænzær-e [NPʧæʃm-e mæn]]] آشیانه‌یِ توست

      کرم نما و فرود آ! که خانه خانه‌یِ توست

      حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

    • بندهایِ پیوندیِ وصفی می‌توانند هسته‌یِ بندهایِ پیوندی دیگر هم باشند:

      سروِ چمانِ من [NP[NPsærv-e ʧæmɒn]-e mæn] چرا میلِ چمن نمی‌کند؟

      هم‌دمِ گل نمی‌شود، یادِ سمن نمی‌کند؟

      حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

پ. هم‌نشانیِ پردازشی

هم‌نشانیِ پردازشی گونه‌ای هم‌نشانی‌ست که در آن دو سازه هم‌ارز نباشند. این دو سازه (درستِ مانندِ سازه‌هایِ بندِ پیوندی) هسته و پیوسته نامیده می‌شوند.

در زبان‌هایِ هند و اروپایی، بیشتر پیوسته پیش از هسته جای می‌گیرد:

attribute3_PA

اگر پیوسته پس از هسته بیاید، بندِ هم‌نشانده‌یِ پردازشی ساختِ برهنه دارد:

attribute4_PA

بر خلافِ بندهایِ پیوندی، بندهایِ هم‌نشانده‌یِ پردازشی فرهنگ‌واژه هستند. این ویژگی را می‌توان به کار برد تا بندهایِ هم‌نشانده‌یِ پردازشی با ساختِ برهنه را از بندهایِ پیوندی با ساختِ بی‌میانجی باز شناخت.

پ×آ. هم‌نشانیِ پردازشیِ درون‌گرا

در هم‌نشانیِ پردازشیِ درون‌گرا (در دستورِ زبانِ سانسکریت تات‌پوروشا तत्पुरुष = «مردِ وی»)، هسته (یا پیوسته) نقشِ مرجـعِ بندِ هم‌نشانده را بازی می‌کند. برایِ نمونه، توت‌فرنگی /tut-færængi/ گونه‌ای ویژه از توت /tut/ است، و آتش‌گردان /ɒtæʃ-gærdɒn/ گونه‌ای تخصیص‌یافته از گردان /gærdɒn/.

بندهایِ هم‌نشانده‌یِ پردازشیِ درون‌گرا در زبانِ پارسی در جای‌گاه‌هایِ زیر به چشم می‌خورند:

  1. با هسته‌یِ اسمی. خودِ بندِ هم‌نشانده هم در این حالت بندی اسمی‌ست:
    • با پیوسته‌ای اسمی با نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام:
      • در هم‌نشانیِ داراییِ درون‌گرا. در این بندها، هسته به پیوسته تعلّق یا تخصیص دارد (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۴. پیوندِ دارایی): گل‌برگ /gol-bærg/، دانش‌کده /dɒneʃ-kædæ/

        با ساختِ برهنه: دخترعمو /doxtær-æmu/، صاحب‌دل /sɒheb-del/، ته‌دیگ /tæh-dig/، ولی‌نعمت /væli-neʔmæt/، سرانگشت /sær-ængoʃt/

        به ویژه بندهایِ هم‌نشانده‌یِ دارایی که پس‌وندِ /-i/ (از ریشه‌یِ پارسیِ میانه‌یِ /-ik/) به خود بگیرند همواره با ساختِ برهنه به کار می‌روند: پرکلاغی /pær-kælɒɣi/، چشم‌بلبلی /ʧeʃm-bolboli/، پس‌گردنی /pæs-gærdæni/، توگوشی /tu-guʃi/، زیرسیگاری /zir-sigɒri/

      • در هم‌نشانیِ بیانیِ درون‌گرا. در این بندها، پیوسته جنس و مایه‌یِ هسته را خاطرنشان می‌کند (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۲. پیوندِ بیانی): زرانگشتری /zær-ængoʃtæri/، بلورکاسه /bolur-kɒsæ/

        با ساختِ برهنه: تخته‌سنگ /tæxtæ-sæng/

      • در هم‌نشانیِ توضیحیِ درون‌گرا. در این بندها، پیوسته گونه‌ای از هسته است (نگاه کنید به جستارِ ۱۰×۳. پیوندِ توضیحی): تیرماه /tir-mɒh/، اروندرود /ærvænd-rud/

        هم‌چنین بندهایِ هم‌نشانده با هسته‌هایی چون آقا /ɒɣɒ/، خان /xɒn/، خانم /xɒnom/ و شاه /ʃɒh/ از این گروه هستند: حسن‌آقا /hæsæn-ɒɣɒ/، بهرام‌خان /bæhrɒm-xɒn/، پروین‌خانم /pærvin-xɒnom/، احمدشاه /æhmæd-ʃɒh/

        با ساختِ برهنه: آقارضا /ɒɣɒ-rezɒ/، شاه‌رضا /ʃɒh-rezɒ/

      • در هم‌نشانیِ مفعولِ مستقیم با کنش برایِ نشان‌بخشی‌اش (نگاه کنید به جستارِ ۳×ت×آ×ب.): ملاقات‌کردن /molɒɣɒt-kærdæn/، تغییردادن /tæɣjir-dɒdæn/
      • در ساختارِ شماره‌هایِ کسری در گویش‌هایِ کهن: چاریک /ʧɒr-jek/، هزاریک /hezɒr-jek/
    • با پیوسته‌یِ صفتی:
    • با پیوسته‌یِ اداتی، در هم‌نشانیِ اداتِ فعلی با کنش برایِ نشان‌بخشی‌ش (نگاه کنید به جستارِ ۳×ت×آ×ب.): برخورد /bær-xord/، وررفتن /vær-ræftæn/
  2. با هسته‌یِ صفتی. چنین بندهایی خود نیز بندِ صفتی هستند:
    • با پیوسته‌ای اسمی با نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام:
      • در هم‌نشانیِ سازه‌هایِ جمله‌یِ زیر با صفتِ کنش‌پذیر برایِ نشان‌بخشی‌ش (نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب.):
        • نهاد: خودکرده /xod-kærdæ/
        • قیدِ ابزار: دست‌نشانده /dæst-neʃɒndæ/، خواب‌آلوده /xɒb-ɒludæ/
        • مفعولِ مستقیم: آب‌داده /ɒb-dɒdæ/
      • در هم‌نشانیِ مفعولِ مستقیم با صفتِ کنش‌گر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۲×ب.): مصرف‌کننده /mæsræf-konændæ/، گریه‌کنان /gerjæ-konɒn/
    • با پیوسته‌یِ صفتی، در هم‌نشانیِ بازبسته با صفت‌هایِ کنش‌پذیر یا کنش‌گر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب. و ۴×۲×ب.): بزرگ‌کرده /bozorg-kardæ/، نرم‌کننده /nærm-konændæ/
    • با پیوسته‌یِ اداتی، در هم‌نشانیِ اداتِ فعلی با صفت‌هایِ کنش‌پذیر یا کنش‌گر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب. و ۴×۲×ب.): برگرفته /bær-gereftæ/، برخورنده /bær-xorændæ/
  3. با بنِ فعل به عنوانِ هسته.

    با چنین بندهایِ هم‌نشانده‌ای هنگامی رو به رو می‌شویم که بنِ فعل در جایِ صفتِ کنش‌پذیر یا کنش‌گر می‌نشیند. این پدیده از ویژگی‌هایِ زبان‌هایِ ایرانی‌ست، و در زبانِ پارسی در موردهایِ زیر به چشم می‌خورد:

    • گذاشتنِ بنِ گذشته به جایِ صفتِ کنش‌پذیر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب.):

      آب‌رفته /ɒb-roftæ/ آب‌رفت /ɒb-roft/

      دست‌پخته /dæst-poxtæ/ دست‌پخت /dæst-poxt/

      زراندوده /zær-ændudæ/ زراندود /zær-ændud/

    • گذاشتنِ بنِ حال به جایِ صفتِ کنش‌پذیر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۱×ب.):

      زجرکشته /zæʤr-koʃtæ/ زجرکش /zæʤr-koʃ/

      دخترپخته /doxtær-poxtæ/ دخترپز /doxtær-pæz/

      چرک‌نوشته /ʧerk-neveʃtæ/ چرک‌نویس /ʧerk-nevis/

    • گذاشتنِ بنِ حال به جایِ صفتِ کنش‌گر (نگاه کنید به جستارِ ۴×۲×ب.):

      کارفرماینده /kɒr-færmɒjændæ/ کارفرما /kɒr-færmɒ/

      هرزه‌گردنده /hærzæ-gærdændæ/ هرزه‌گرد /hærzæ-gærd/

      شادماننده /ʃɒd-mɒnændæ/ شادمان /ʃɒd-mɒn/

      درخورنده /dær-xorændæ/ درخور /dær-xor/

پ×ب. هم‌نشانیِ پردازشیِ برون‌گرا

بندِ هم‌نشانده‌یِ پردازشیِ برون‌گرا (در دستورِ زبانِ سانسکریت بهو-وریهی बहुव्रीहि = «بس‌برنج»، «کسی که برنجِ بسیار دارد») است که مرجـع‌ش نه هسته باشد و نه پیوسته‌اش. برایِ نمونه، دشمن‌شاد /doʃmæn-ʃɒd/ نه دشمن /doʃmæn/ است نه شاد /ʃɒd/، هم‌چنین دل‌مرده /del-morde/ نه دل /del/ است نه مرده /morde/. با این همه، در این بندها هم پیوسته معنیِ هسته را می‌شکافد تا آن را از پدیده‌هایِ دیگر باز بشناساند.

در زبانِ پارسی، بندِ هم‌نشانده‌یِ برون‌گرا در جای‌گاه‌هایِ زیر به چشم می‌خورد:

  1. با هسته‌یِ اسمی. بندِ هم‌نشانده در این حالت بندِ صفتی‌ست:
    • با پیوسته‌یِ اسمی:
      • در هم‌نشانیِ داراییِ برون‌گرا: روباه‌صفـت /rubɒh-sefæt/

        با ساختِ برهنه: گردن‌هما /gærdæn-homɒ/

      • در هم‌نشانیِ بیانیِ برون‌گرا: سنگ‌دل /sæng-del/

        با ساختِ برهنه: پاشنه‌طلا /pɒʃnæ-tælɒ/

      • در هم‌نشانیِ توضیحیِ برون‌گرا: سرخ‌رنگ /sorx-ræng/
    • با پیوسته‌یِ صفتی، در هم‌نشانیِ وصفیِ برون‌گرا: پاک‌دامن /pɒk-dɒmæn/، بدخو /bæd-xu/

      با ساختِ برهنه: /ʧæʃm-ɒbi/ چشم‌آبی، /ɣæd-bolænd/ قدبلند

    • با بندی پیش‌نهشتی به عنوانِ پیوسته. چُنین بندهایِ هم‌نشانده‌ای تنها با ساختِ برهنه به کار می‌روند: گوش به فرمان /guʃ be færmɒn/، سر به زیر /sær be zir/، سر در گم /sær dær gom/
    • گاه‌گاهی با پیوسته‌یِ اداتی: همیشه‌بهار /hæmiʃæ-bæhɒr/
  2. با بنِ حال به عنوانِ هسته. این گونه بندها در پارسی اسمِ مکان هستند (نگاه کنید به جستارِ ۳×ت×پ.):
    • با پیوسته‌ای اسمی با نمودِ شناختیِ ناشناسِ عام:
      • نهاد: آب‌رو /ɒb-ræv/، دست‌رس /dæst-ræs/
      • مفعولِ مستقیم: راه‌رو /rɒh-ræv/، خاک‌ریز /xɒk-riz/
    • با پیوسته‌یِ اداتی، در نقشِ اداتِ فعلی: دررو /dær-ræv/

هم‌نشانیِ وصفیِ برون‌گرا به چهره‌هایِ گوناگون پدیدار می‌شود. همان گونه که در بالا آمد، پیوسته‌یِ این بندها بیشتر بندی صفتی‌ست، مانند صفتِ بسیار /besjɒr/:

از ایوانِ گشتاسپ تا پیشِ شاه

درختی گشن‌بیخ و بسیارشاخ

دقیقی (سده‌یِ چهارم خورشیدی)

ولی صفتِ پر /por/ هم می‌تواند در این نقش به کار برود، با این که در پارسیِ نو در جای‌گاهِ دیگری معنیِ «بسیار» از خود نشان نمی‌دهد:

زمانی برقِ پرخنده، زمانی رعدِ پرناله

چون آن مادر ابر سوگِ عروسِ سیزده‌ساله

رودکی (سده‌یِ دوم و سوم خورشیدی)

از این گذشتـه، شماره‌هایِ آمارشی هم می‌توانند پیوسته‌یِ این بندهایِ هم‌نشانده شوند، با این که بندِ پردازه هستند، نه بندِ صفتی:

عقل با حس زین طلسمانِ دورنگ

چون محمّد با ابوجهلان به جنگ

مولوی (سده‌یِ ششم و هفتم خورشیدی)

به سانِ سوسن اگر ده‌زبان شود حافظ

چو غنچه پیشِ تواش مُهر بر دهن باشد

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)

بحثِ بلبل برِ حافظ مکن از خوش‌سخنی

پیشِ توتی نتوان نامِ هزارآوا بُرد

حافظ (سده‌یِ هشتم خورشیدی)